"Part 20"

370 69 5
                                        

"Taehyung"

یانگ دستاش رو دور گردن من به قصد خفه کردن حلقه کرد.  جونگ کوک عکس گرفت و بلافاصله من رو ازش دور کرد.
فریاد زد.
"شما کوچولوهای عوضی! من میرم اون یون هرزه رو پیدا میکنم و خودم میکشمش!"
گفتم.
"نه به این زودی عزیزم." 
جونگ کوک عکسی از یانگ در حال خفه کردن من روی توی گوشیش نشون داد. یانگ خیلی ترسیده به نظر می رسید. 
گفتم.
" ما میریم و اگه بخوای به عزیزدلمون  دست بزنی بدون از هیچ مشکلی فرار نمیکنی، اوکی؟"
.........

بالاخره به خونه برگشتیم. جونگکوک پرسید.
"پس مجبورت کرد به من و یونگی خیانت کنی، چون میخواست رابطه ی ما رو لو بده و بعدش همه چیز تموم میشد؟"
"بله." 
آهی کشید و گفت.
"من یه احمقم ولی... خوش اومدی عشق من."
"برای الان، باید یونگی را پیدا کنیم."
..........

"YoonGi"

یونسو چند بار در هفته به من نون میداد و هر روز آب.   اونقدرم بد نیست؛  اما اگه اون چیزی که فکر میکنم اتفاق بیوفته، هم برای من ترسناکه هم برای اونا...

"My 2 Teachers"Donde viven las historias. Descúbrelo ahora