"Part 10"

704 128 5
                                        

"Yoongi"

"قفله، یونگی گیره مو داری؟"
ته پرسید و سعی کرد چوکر رو‌ در بیاره. گیره ی موم رو‌ بهش دادم. چوکر رو باز کرد و گفت.
"عسلم، گردنت!"
پرسید.
"درد داره؟"
جواب دادم.
"نه!"
"روی گردنت مارک های قرمزه!"
ته گفت.
"فکر می‌کردم من و جونگ کوک تنها کسانی هستیم که میتونیم مارکت کنیم!"
ته گفت و من خجالت کشیدم، بعد لبهاش رو روی لب های خودم حس کردم.
"ته ما توی مدرسه ایم. وقتی ادامه بده که سه تایی خونه این!"
بهش گفتم. با پوزخند گفت.
"باشه، شاید بتونیم کار های سرگرم کننده ی دیگه ای هم انجام بدیم!"
"اوکی."
گفتم اما... منظورش چیه؟
"تو خیلی بی گناه و معصومی!"
ته گفت و من هنوز نمیدونم منظورش چیه!

*(یک دقیقه برای معصومیت یونگی سکوت کنید و بعد ادامه بدید ⁦(●__●)⁩)

سرکلاس هنر بودم. جونگ کوک هر بار که بهم نزدیک می شد من رو لمس میکرد. آزاردهنده بود، اما تا حدودی درک می کنم!
"یونی کوچولو حیوون خونگیه معلم!"
صدای دخترونه ای شنیدم که گفت، ولی برام مهم نبود. یه نفر هواپیمای کاغذی سمتم پرت کرد. برداشتمش و بازش کردم.
"هرزه!"
فقط چشمامو چرخوندم.
________________♡︎___________________

نظرات خوشگلتون رو فراموش نکنید ^-^

"My 2 Teachers"Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang