_____
تقدیر من اینست که آرام نگیرم
جز در بن تابوت خود و در کفن خویش_____
-چندمه امروز؟
دنیل با لبخند کتابو بست و به جیمین نگاه کرد.
-تقدیم به دایانای عزیز،ممنونم که کتاب هامو می خونی و بهشون عشق میدی،لطفا برای مدت طولانی فَنِ من باش! امضاو یادداشت نویسنده مورد علاقشو هم گرفتی؟حالا اگه گرون قیمت ترین کادو هارو هم بهش بدم به چشمش نمیاد!
با همون لبخند کتابو کنارش روی مبل گذاشت.
-چهارمین روز از دومین ماه زمستونه دیگه.چشم های جیمین گرد شد و تکون شدیدی خورد.
-چـ...چی؟؟؟-چطور؟
-پاشو دنی پاشو منم سر راه برسون دیره...بِکَن دیگه!تو راه میگم...زود باش.
و با برداشتن کتش به سمت در رفت،با کت شلوار اومده بود باشگاه،چون شیفت شب پرواز داشت و بعد از باشگاه قرار بود مستقیم به سمت فرودگاه بره.دنیل هم پشت سرش با برداشتن کتاب اهدایی جیمین،راهی شد.
.
.
.
.
.
-چند سال پیش که اون اتفاق افتاد و والا مقام دیوونگی منو دید ترسید، برای اولین بار ترسو تو چشماش میدیدم،نه ترس از اینکه برم و با تمام توان لوش بدم،نه!از نفرت توی چشمام ترسید،از حسی که فریاد میزد،میتونم همین حالا بکشمت،یا وقتی توی خوابی،یا وقتی فنجون چایی که به سم آغشته کردمو سر میکشی؛پس تبعیدم کرد به خارج از کشور اونم طولانی مدت،جسمم سفر میکرد به کشوری که اون می خواست و قلبم هنوز تو کره میتپید!حوالی کاپتانی که اون موقع فقط یه پسر عزادار بی کس و کار غمگین بود.من مقصر بودم و فکره اینکه من تنها کسشو ازش گرفتم و حالا اون توی کره تنها ترینه ذره ذره از درون نابودم میکرد...
نگاهش به درخت های بی برگی بود که با رد شدن ماشین از پشت پنجره پیوسته دیده میشدن.
-فعل گذشته مناسبش نیست،بهتره بگم این عذاب عظیم دستشو گذاشته روی گلوم و هی تنگ و تنگ تر میکنه تا خفم کنه...وقتی دیگه دلم طاقت نیاورد و نتونستم تحمل کنم، هرطور که بود زدم به تیپ و تاپ همه و برگشتم کره و بعد از چند سال رفتم سراغ پدرم...میدونی من هیچ مدرک کوفتی ای نداشتم که به پلیس تحویلشون بدم و حتی اگه مدرکم داشتم،با قدرتی که پدرم داشت شخصی نمیموند که بخوام بهش رو بزنم.
YOU ARE READING
Echo(kookmin)
Fanfiction«اِکو» تکرار! تکرارِمرگِ وجودِ بی تکرارش تو لحظات متوالیِ زندگیش،هیچوقت تکراری نمیشد! از تمام عالم، یه فضای کوچیک به اندازه آغوش "اون" رو می خواست و همون براش ممنوعه ترین بود. . . . . . نفس عمیقی کشیدو با صبوری و صدای آروم تری ادامه داد. -مثل همیشه...