_________________پای خودت،این جاده ها راه سقوطند
تا انتها یک دور برگردان ندارند
_________________پشت به جیمین به تخت تکیه داد،مضطرب بود وتکرار صدای دکتر مین وقتی که گفت"اگر تا آخر امشب به هوش نیاد،معلوم نیست کی به هوش بیاد" احتیاجش به سیگار رو به اوج می رسوند،چند نخ پشت به پشت هم،به طور دقیقترش،چند بسته تا صبح!
طبق عادت دست توی جیب شلوار مشکی رنگش برد و وقتی به هیچ سیگاری نرسید،خالی بیرون آورد،یاد اومد خودش دور ریختتشون چون تو محیط داخلی بیمارستان و اتاق هاش نمی شد سیگار کشید و نمی خواست بخاطر سیگار کشیدن جیمینو ترک کنه،حتی چند دقیقه!یاد هتل افتاد،وقتی جیمین تو فاصله ای که اون حموم بود،براش سیگار مورد علاقشو سفارش داده بود،یا ساعتی قبلترش،وقتی سوار ماشین جیمین بود،با باز کردن داشبورد،به راحتی به اون ها دسترسی داشت،حتی چند بسته توی کشوی میزش داخل اتاقی که خونه ماما بود،نگه می داشت،با اینکه خودش اون مارکو نمی کشید اما برای جانگکوک محفوظ بود...
-لعنت...
دروغ نبود اون برای زنده موندن به جیمین نیاز داشت.
-از این عادتا نداشتم جیم،خودتو گره زدی به تارو پود لحظه هام،روز مرگی هام،کارهای کوچیک بی اهمیت و کارهای مهم و با اهمیتم...جای خالیت همه جا حس میشه،وقتی میرم آشپزخونه آب بخورم،اونجا داری دنبال هات نودل فیوت می گردی،وقتی از حموم در میام و رو مبل میشنم پشت سرم ایستادی و موهامو خشک می کنی...همه جا می دیدمت و تو هیچ جا نبودی!
تک خنده ای کرد که فقط صدای "هه"داشت و لب هاش شکل لبخند نگرفتن.
-نامرد تو حتی تا فرودگاهم نفوذ کردی و تو این یک ماه اونجا هم نبودنت بهم دهن کجی می کرد...می دونی جالبیش چیه؟همه همین حسو داشتن،انگار یه چیزی از همه کم شده بود،تا حالا به طور مستقیم با هیچ کدوم از بچه های امنیت پرواز حرف نزده بودم، ولی در خواست جلسه کردن و وقتی بهشون اجازه دادم تو اتاق جلسه جمع بشن و بگن دلیلش چیه،یهو همگی ایستادن و تعظیم کردن و گفتن لطفا برای فرمانده پارکمون یه کاری کنید...نگران فرماندشون بودن،مگه همش چند وقت اونجا بودی؟
قلنج گردنشو شکست و با دست دیگش ماساژش داد،عضلاتش بخاطر ایستادن و نخوابیدن طولانی مدت،گرفته بودن.
-فکر می کردن من دست روی دست گذاشتم و منتظرم قانون گیرت بیاره و به حسابت برسه،فکر می کردن تو یه مهره سوخته برای من و جی کی فلایتسی، مثل تمام آدم های بی لیاقتی که اون اواخر اخراج کردم...می دونی چرا؟مثلا یکیشون که سن و سال بالایی هم داشت،به تنها دختری که تو گارد امنیت پروازه،تو رختن تعرض کرده بود،مطمئن نیستم کی فیلمشو برام فرستاده،حتی نشد هکش کنم!ولی با دیدن فیلم دوربین مدار بسته،چند وقتی رو رفتارش زوم شدم، خانوم های طبقه ای که اون کار میکرد از دستش آسایس نداشتن،دلم می خواست یه مشت روونه ی فکش کنم اما به بیرون انداختنش اکتفا کردم...منشی های شخصیمو بگو...این اواخر همه چی بهم ریخته بود،هرکی مهارت های لازمو داشت،به طور امتحانی میاوردم اما به لاس زدن با من ختم میشد و در نهایت عذرشونو می خواستم...تا یک ماه پیش این روند قابل تحمل بود،ولی بعد از اینکه تورو اونطور بردن نه!
YOU ARE READING
Echo(kookmin)
Fanfiction«اِکو» تکرار! تکرارِمرگِ وجودِ بی تکرارش تو لحظات متوالیِ زندگیش،هیچوقت تکراری نمیشد! از تمام عالم، یه فضای کوچیک به اندازه آغوش "اون" رو می خواست و همون براش ممنوعه ترین بود. . . . . . نفس عمیقی کشیدو با صبوری و صدای آروم تری ادامه داد. -مثل همیشه...