E23 (+18)

235 36 21
                                    

عد از برداشتن هودی سفید رنگش از داخل کمد قدیمیش، نفس عمیقی کشید و دستش‌رو روی سینه‌اش کشید.
-: قرار نیست چیزی بشه جه هیون، آروم باش!
سعی کرد خودش‌رو آروم جلوه بده تا قلب بی‌قرارش‌رو ساکت کنه، اما میدونست اینکارها فایده‌ای نداره چون اون مثل قبل وقتی پیش ته یونگ بود تپش قلب میگرفت.
سرش‌رو کمی پایین انداخت و از اتاق خارج شد و زیر چشمی به ته یونگی که سر جاش ایستاده بود نزدیک شد و هودی‌رو جلوش گرفت.
-: اینو بپوش، لباساتم عوض کن تا بندازم تو خشک شن...
ته یونگ با لبخند به جه هیونی که کمی گوش‌هاش قرمز بود و سعی داشت نگاهش نکنه، خیره موند.
چند قدم نزدیک‌تر شد و به آرومی هودی‌رو از دست جه هیون گرفت و بدون توجه به خجالت جه هیون، گونه‌اش رو به آرومی بوسید و راهش‌رو سمت اتاق کج کرد تا لباس‌های خیسش رو با لباس جدیدش تعویض کنه.
جه هیون با کمی شوک دستش‌رو روی گونه‌اش گذاشت و نفسش‌رو چند ثانیه حبس کرد، حس میکرد گونه‌اش در حال سوختنه و دقیقا جای لبهای ته یونگ تا پوست و استخونش رو داغ کرده.
اون اولین بار بود که اینهارو تجربه میکرد، در واقع جه هیون با کسی تو این مدت رابطه‌ای نداشت، و این وضعیتش با ته یونگ، تو خونه‌اش و وقتی تنهان، اولین تجربه‌اش به حساب میومد.
جه هیون میدونست این حس و حال فقط موقعی اتفاق میوفته که ته یونگ پیشش باشه، درست مثل دوران مدرسه که الان هم داشت تکرار میشد.
نفس عمیقی کشید و خودش‌رو سمت کاناپه‌ی قدیمی کشوند و روش نشست، لازم داشت یکم فکرش‌رو جمع و جور کنه، این اتفاق‌ها با ته یونگ براش جزو رویاهاش بود اما الان بعد چند سال اون رویاها داشت به واقعیت تبدیل میشد.
چشمهاش‌رو بست و سرش‌رو به پشتی کاناپه تکیه داد و با انگشتهاش به رون پاش ضربه‌های کوتاهی زد.
با صدای تقه در اتاقش خواست چشمهاش‌رو باز کنه اما با صدای ته یونگ توی همون حالت فریز شد.
-: باز نکن، تا نگفتم باز نکن چشماتو!
جه هیون با کمی نگرانی بدون اینکه چشمهاش‌رو باز کنه، تنها سرش رو بالا آورد.
-: چیزی شده ته یونگ؟ چیزی لازم داشتی؟
ته یونگ لبخند شیطونی زد و لبه‌های هودی جه هیون‌رو پایین تر کشید تا کمی رون‌های برهنه‌اش رو پنهون کنه.
-: نه نشده، یه کاری دارم حالا تو باز نکن چشماتو!
نمیدونست چرا ولی نمیخواست این فرصت‌رو از دست بده، دلش میخواست یکم جه هیون‌رو اذیت کنه و خب اونها دیگه پسر بچه نبودن و خوب میدونستن قراره بالاخره یه اتفاقی بینشون بیوفته و چه فرصتی بهتر از این؟
ته یونگ سمت جه هیونی که روی مبل نشسته بود و با اخم ریزی به نظر میومد نگران هم شده، خیره موند. بلافاصله پاهاش‌رو دو طرف پاهای جه هیون گذاشت و خودش‌رو روی پاهای جه هیون جلو کشید و اینکارش باعث شد چشمهای جه هیون با تعجب باز بشه.
ته یونگ گوشه لبش‌رو گزید و انگشتهاش‌رو بین موهای جه هیون کشید.
-: شلوارمم خیس بود، مجبور بودم درآرم!
خودشم میدونست شلوارش اونقدر خیس نبود که درش بیاره اما خب کرمش گرفته بود و نمیتونست کاری کنه.
جه هیون سعی کرد آروم باشه، نگاهش‌رو لحظه‌ای به پاهای سفید ته یونگ داد و به سختی دستهاش‌رو روی پهلوی ته یونگ گذاشت و کمی بدنش‌رو روی کاناپه جا به جا کرد تا از برخورد باسن ته یونگ به پاهاش جلوگیری کنه اما تاثیری نداشت.
-: صدام میکردی... بهت شلوار بدم.
جه هیوم سعی کرد آروم باشه و ته یونگ با دیدن حالت‌های جه هیون فهمید تا اینجاش‌رو خوب پیش رفته و سعی کرد نیشخندش‌رو پنهان کنه اما خودش هم از این حالات جه هیون کمی به وجد اومده بود.
ته یونگ خودش‌رو جلوتر کشید و لبهاش‌رو نزدیک گوش جه هیون برد، میدونست جه هیون بیشتر از این نمیتونه این اوضاع رو تحمل کنه، همین الان‌هم گرمای بیش از حد نفس‌هاش رو حس میکرد و این براش جذاب بود.
-: چه حسی داری که اینطوری باهمیم؟!
ته یونگ‌ با لحن کشداری گفت و انگشتهاش‌رو روی شونه‌های پهن جه هیون کشید، میدونست این لحن جه هیون‌رو به وجد میاره و مشکلی باهاش نداشت.
جه هیون نفس عمیقی کشید و گوشه لبش رو گزید، این همه نزدیکی بعد از اون چندسال بعد مدرسه براش کمی زیاد بود. اون بعد از مدرسه با هیچکس رابطه‌ای نداشت و حتی نتونست کسی‌رو جز ته یونگ ببوسه، درواقع اون تجربه اولش بود و تجربه اولش موند. جه هیون این چندسال فقط درس خوند تا به هدفش برسه و حتی به خودش زحمت نداد با کسی وارد رابطه بشه، صرفا فقط جهت سرگرمی فیلمهای پورن کمی دیده بود که اونم تنها چیزی بود که یاد ته یونگ مینداختتش.
میشد گفت تنها پیشرفتش این بود که از طریق همون فیلمها میدونست که کارشون ممکنه به کجا بکشه، اما بازم نمیدونست قراره فاعل باشه یا مفعول!
با عقب اومدن سر ته یونگ، با فاصله کمی به چشمهاش زل زد و نفس سنگینش‌رو بیرون داد.
انقدر نزدیکی باعث میشد قلبش تند بزنه و دیگه اهمیتی نمیداد چون مطمئن بود ته یونگ میدونه چقدر قلبش‌رو به تپش انداخته‌.
ته یونگ به آرومی دستش‌رو روی سینه جه هیون کشید و لبخند ریزی زد، قلب خودش هم دسته کمی از قلب جه هیون نداشت.
مچ دست جه هیون‌رو گرفت و به آرومی وسط سینه‌اش گذاشت و درست به چشمهای تیله‌ای جه هیون زل زد.
-: اون روزی که تو مدرسه یقه‌اتو گرفتم یادته؟ اون روز قلبم انقدر تند میزد که حس میکردم داره از سینه‌ام میزنه بیرون...
جه هیون لبخند کوچیکی زد و دست دیگه‌اش رو روی دست ته یونگ که وسط سینه اش بود گذاشت: منم همین حسو داشتم!
چند ثانیه ای میشد که سکوت توی خونه حکم فرما بود و هردو تو اون حالت مونده بودن، ته یونگ کمی خودش‌رو روی پاهای جه هیون جلو کشید و پیشونیش‌رو به پیشونی جه هیون تکیه داد.
-: میدونی این چند سالی که نبودی هروز بهت فکر کردم؟ هروز به این فکر کردم که کاش پیشم بودی و تغییراتم رو میدیدی، اینطوری میتونستی بیشتر دوستم داشته باشی!
-: بجاش الان دارم!
جه هیون وسط حرف ته یونگ‌ پرید و با اتمام حرفش لبهاش رو روی لبهای ته یونگ گذاشت و بی پروا شروع به بوسیدنش کرد.
این بوسه‌ها پروانه‌هایی رو تو شکم جفتشون به پرواز درمیاورد که هیچکدوم دوست نداشتن این حس تموم بشه.
ته یونگ لبهاش‌رو برای عمیق‌تر کردن بوسه‌اشون از هم فاصله داد و سرش‌رو کج‌تر کرد تا لبهای معشوقش‌رو بهتر حس کنه.
دستهاش‌رو دور گردن جه هیون حلقه کرد و انگشتهاش‌رو بین موهای مجعد و بلند جه هیون کشید، هر بوسه جه هیون به لبهاش یه پروانه رو از قفس آزاد میکرد و ته یونگ انقدر برای بوسیدن جه هیون هیجان داشت که لرزش شکمش‌رو به وضوح حس میکرد.
جه هیون بوسه عمیقی به لبهای ته یونگ زد و دستهاش‌رو دور کمرش حلقه کرد، بوسیدن ته یونگ براش حکم تشنه‌ای رو داشته که به رودخونه رسیده و دوست داره هر لحظه بیشتر آب بخوره تا سیراب بشه ولی نمیشه.
نفس عمیقی کشید و گاز آرومی از لب پایین ته یونگ گرفت و جای گازش‌رو مک محکمی زد، همیشه دوست داشت اینکار‌ رو با تنها کسی که توی ذهنش بود انجام بده و حالا اون فرد روی پاهاش نشسته بود.
به طور غریزی میدونست که الان باید این مکان رو ترک کنه و جای تاریک‌تری رو برای ادامه کارشون انتخاب کنه.
به آرومی از جاش بلند شد و حلقه دستش‌رو دور کمر ته یونگ سفت‌تر کرد و ته یونگ بدون جدا کردن لبهاشون از هم پاهاش‌رو دور کمر جه هیون محکم کرد تا فاصله بینشون‌رو از بین ببره.
دستهاش‌رو دور شونه جه هیون حلقه کرد و ناخودآگاه "هوم" کشیده‌ای از بین لبهاش خارج شد و همین صدای ضعیف کافی بود تا جه هیون حس کنه گرمای بدنش دو برابر شده.
جه هیون با پاش در اتاق کوچیکش رو هول داد و بخاطر کوچیک بودن اتاقش و برخورد سریع پاش به تخت، به آرومی زانوش‌رو روی تخت گذاشت و ته یونگ‌رو مثل مجسمه ارزشمندی روی تخت خوابوند، با فشار دست ته یونگ دور گردنش بدون زیاد کردن فاصله‌اشون خودش‌رو پایین کشید و بدنش‌رو روی بدن ته یونگ کشید.
این نزدیکی باعث میشد هر لحظه گرمای بدن جفتشون بیشتر بشه و ضربان قلبشون بالا بره.
ته یونگ برای نفس گرفتن، کمی لبهاش‌رو عقب کشید و به لبهای متورم شده جه هیون خیره موند، همه رویاهایی که قبلا تو ذهنش بود حالا داشت به واقعیت تبدیل میشد.
جه هیون نگاه خمارش‌رو به لبهای ته یونگ داد، حتی تو نور کم اتاق خوابش هم میتونست برق روی لبهاش‌رو ببینه، باور اینکه اینجا با ته یونگه براش سخت بود، اما دوست داشت این حس‌رو بیشتر با ته یونگ تجربه کنه.
ته یونگ دستهاش‌رو از دور گردن جه هیون باز کرد و به آرومی سمت لبه تیشرتش برد و جه هیون با فهمیدن قصد ته یونگ، بهش توی درآوردن تیشرتش کمک کرد و بعد از درآوردنش، پایین تخت انداختتش.
لمس بدن جه هیون به وجد میاوردتش، حالا میفهمید اون عاشق تمام جه هیونه، عاشق چشمهاش، لبهاش، نگاهش، دستهاش، بدنش و هرچیزی که متعلق به جه هیون بود.
انگشتهاش‌رو روی شونه های برهنه جه هیون کشید و با پایین اومدن جه هیون، پلکهاش‌رو روی هم گذاشت تا دوباره اون طعم بهشتی‌رو حس کنه و همین اتفاق هم افتاد.
جه هیون عمیق‌تر از قبل به لبهای ته یونگ بوسه زد، انگشتهای بی‌قرارش‌رو زیر هودی گشاد خودش که حالا تن ته یونگ بود، برد و شکم تختش‌رو لمس کرد، همین لمس‌ها کافی بود تا جه هیون حس کنه عضوش درحال سخت شدنه.
نمیدونست چرا اما میخواست ته یونگ هم مثل خودش تحریک شده باشه و خودش عامل این اتفاق باشه.
انگشتهاش‌رو پایین‌تر برد و با برخوردش به عضو نیمه سخت ته یونگ از روی باکسرش، همزمان صدای گرفته ته یونگ از بین لبهاش به گوشش رسید، پس ته یونگ دوست داشت اون لمسش کنه.
اون لحظه به خودش لعنت فرستاد که دفعه اولشه که قراره این رو تجربه کنه، دوست داشت حداقل انقدر جلوی ته یونگ آماتور به نظر نمیومد.
لبهاش‌رو از لبهای ته یونگ فاصله داد و سمت خط فکش برد و ته یونگ برای حس بیشتر لبهای جه هیون، سرش رو کمی کج کرد تا فضای بیشتری به لبهای جه هیون بده.
حس انگشتهای جه هیون روی عضوش باعث میشد حرکت خون سمت پایین تنه‌اش بیشتر بشه، ناخودآگاه دستش‌رو روی دست جه هیون گذاشت و قوس کمی به کمرش داد.
-: شبا تو خواب...‌ میدیدم که اینطوری باهمیم...
ته یونگ با صدای گرفته‌ای گفت و با لذت گوشه لبش‌رو گزید.
جه هیون کمی عقب اومد و به پسری که حالا با موهای بهم ریخته و تنها با هودی خودش روی تختش دراز کشیده بود خیره شد، انگار یه اثر هنری جلوش بود که دوست داشت ساعت‌ها بهش خیره بشه، اون با تک تک سلول‌های بدنش ته یونگ‌رو دوست داشت و الان این‌رو میدونست که این حس انقدر قویه که نمیخواد حتی یک لحظه از ته یونگ دور باشه.
دو طرف شلوار راحتیش‌رو گرفت و بلافاصله با پایین کشیدنش و بلند شدن ته یونگ از روی تخت و برخورد دست ته یونگ به عضو سخت شده‌اش، ناله کوتاهی کرد.
ته یونگ خودش‌رو لبه تخت کشید و بدون تلف کردن وقت، دو طرف باکسر جه هیون‌رو پایین کشید و بدون اینکه کامل از پاهاش خارجش کنه انگشتهاش‌رو دور عضو جه هیون حلقه کرد و نگاهش رو از پایین به چشم های جه هیون داد.
-: هی... هی لازم نیست...
جه هیون سعی کرد جلوی ته یونگ‌رو بگیره، به هیچ وجه دوست نداشت ته یونگ رو تو موقعیتی قرار بده که راحت نباشه.
ته یونگ "هوم" کشیده‌ای گفت و لبهاش‌رو به سر عضو جه هیون کشید، قطعا این یکی از کارهایی بود که مشتاق بود انجامش بده و بخاطرش هیجان هم داشت.
جه هیون با حس لبهای مرطوب ته یونگ روی عضوش ناله خفه‌ای کرد و انگشتهاش‌رو بین موهای نرم ته یونگ کشید: ته یونگ من... تاحالا... این حس‌رو تجربه.... نکرده بودم...
ته یونگ لبخند کوچیکی زد و لبهاش‌رو برای بیشتر وارد شدن عضو جه هیون داخل دهنش، فاصله داد. باید حدس میزد که جه هیون با کسی نخوابیده و این اولین باریه که این‌رو تجربه میکنه پس باید بهترینش‌رو به جه هیون نشون میداد.
حجم بیشتری از عضو جه هیون‌رو وارد دهنش کرد و خیلی آروم شروع به حرکت دادن سرش، روی عضو جه هیون کرد و بیشتر مزه‌اش کرد.
ته یونگ سرش‌رو جلوتر برد و اجازه داد تا عضو جه هیون به حلقش برخورد کنه و اینکار باعث شد جه هیون نفس عمیقی بکشه و چنگ کوتاهی به موهاش بزنه.
ته یونگ برای دریافت اکسیژن سرش‌رو عقب کشید و همین کار کافی بود تا جه هیون روی تخت هولش بده و خیلی سریع دو طرف باکسر ته یونگ‌رو پایین بکشه.
هنوز دو دل بود که اینکار رو کنه چون یکم براش سخت بود اما انگار ته یونگ زودتر این‌رو فهمید و با پایین رفتن جه هیون چونه‌اش رو گرفت و از پایین رفتنش جلوگیری کرد.
-: الان نه... میخوام یه کار دیگه کنی...
جه هیون بدون حرفی خودش‌رو بالا کشید و ته یونگ خیلی سریع مچ دستش رو گرفت و نزدیک لبهاش برد، به آرومی دوتا انگشت جه هیون رو وارد دهنش کرد و همونطور که به چشمهاش خیره بود، شروع به ساک زدن انگشتهاش کرد.
جه هیون نمیدونست چه اتفافی داره میوفته اما میدونست الان بیشتر از هر موقعی میخواد که با ته یونگ سکس داشته باشه و هیچوقت حتی فکرش‌رو نمیکرد که شهوت اینطور مغزش رو از کار بندازه.
ته یونگ زبونش‌رو دور انگشتهای جه هیون کشید و همزمان پاهاش‌رو از هم فاصله داد، لبهاش رو نزدیک گوش جه هیون برد و خیلی آروم زمزمه کرد: انگشتم کن!
و لحنش انقدری دستوری بود که جه هیون میدونست نمیتونه جلوی این لحن مقاومت کنه و هرکار که از زبون ته یونگ بشنوه‌رو انجام میده.
انگشتهاش‌رو پایین برد و خیلی آروم یکی از انگشتهاش‌‌‌رو به ورودی ته یونگ کشید و با قوس کوتاه کمر ته یونگ، انگشتش‌رو واردش کرد و صدای ناله ته یونگ اینبار بلند تر به گوشش رسید‌.
کمی انگشتش‌رو درون ته یونگ حرکت داد و خواست عقب بکشه که با صدای ته یونگ "فاک" زیر لبی گفت.
-: دوتا!
جه هیون نفس عمیقی کشید و انگشت دومش‌رو وارد ورودی ته یونگ کرد و اینبار ته یونگ ناله کشیده‌ای کرد، جه هیون از اینکه این حس‌رو به ته یونگ میداد احساس رضایت میکرد و میتونست تا صبح هرکار که ته یونگ ازش میخواد‌رو انجام بده.
-: فاک... حالا وقتشه که...
-: به فاکت بدم؟
جه هیون خودش هم نمیدونست چطور اینو گفته اما میدونست همش بخاطر بیش از حد تحریک شدنشه. چون حتی خودش هم باورش نمیشد همچین چیزی‌رو بیان کرده!
ته یونگ اینبار با خنده ناشی از لذت، حرف جه هیون‌رو تایید کرد و جه هیون انگشت‌هاش‌رو بیرون کشید تا عضوش‌رو جایگزین انگشتهاش کنه.
خودش‌رو عقب کشید و هودی ته یونگ‌‌رو بالاتر داد و لبهاش‌رو روی سینه تخت ته یونگ کشید، به لطف پورن‌هایی که دیده بود میدونست یکی از کارهایی که میتونست طرف مقابل‌رو تحریک کنه همینکار بود.
لبهاش‌رو به نوک سینه ته یونگ برخورد داد و با بلند شدن صدای ته یونگ، به کارش ادامه داد و اینبار زبونش‌رو روی سینه‌اش کشید.
-: جه هیونا... لطفاً...
لحن ته یونگ پر از خواهش بود و جه هیون با تمام وجود لذت میبرد که ته یونگ‌رو بیتاب کرده.
از جاش بلند شد و عضو سخت شده‌اش رو کمی پمپ کرد، از دو طرف پاهای ته یونگ‌رو گرفت و ته یونگ با جلو اومدن جه هیون، پاهاش‌رو دور کمر جه هیون حلقه کرد تا اون‌رو نزدیک خودش نگه داره، اولین بارش بود که میخواست این‌ وضعیت‌رو تجربه کنه اما مطمئن بود با وجود جه هیون، هیچوقت از انجامش پشیمون نمیشه.
جه هیون خودش‌رو جلوتر کشید و عضوش‌رو به آرومی به ورودی ته یونگ کشید، دست دیگه‌اش رو کنار سر ته یونگ روی تخت گذاشت و بلافاصله با وارد کردن عضوش داخل ته یونگ، ناله دردناک ته یونگ با برخورد لبهاشون به هم، خفه شد.
حس تنگی دور عضو جه هیون باعث میشد پیشونیش عرق کنه، اون اولین باری بود که با کسی سکس داشت و هجوم این همه حس براش جدید بود و از طرفی هم میخواست لذت‌رو به جفتشون بده و ته یونگ‌رو ناراحت نکنه.
ته یونگ سرش‌رو عقب آورد و با درد ناله‌ای کرد و جه هیون با نگرانی کمی خودش رو عقب کشید اما با سفت شدن پاهای ته یونگ دور کمرش، سر جاش ثابت موند.
ته یونگ دستهاش‌رو دور گردن جه هیون حلقه کرد و پایین‌تر کشیدتش: ادامه بده...
جه هیون با نگرانی به چشمهای ته یونگ خیره بود تا بالاخره از زبون خودش شنید که به این سکس راضیه.
ته یونگ لبخند ریزی زد و با حس عضو جه هیون داخلش نفس عمیقی کشید.
-: ادامه بده، یکار کن دردی حس نکنم جه هیونا...
و همین حرف کافی بود تا جه هیون عضوش‌رو عقب بکشه و دوباره وارد ته یونگ شه.
طولی نکشید که درد جای خودش‌رو به لذت برای یونگ داده بود و حالا جه هیون بود که با ضربه‌های عمیقش درون ته یونگ، موجی از لذت‌رو به بدن جفتشون منتقل میکرد.
جه هیون سرش‌رو توی گردن ته یونگ نگه داشته بود و هر از چندگاهی به پوست لطیفش مک‌های محکمی میزد تا مهر مالکیتش‌رو به جا بذاره.
برخورد بدن‌هاشون و بوسه‌های گاه و بیگاهشون هرلحظه بیشتر تحریکشون میکرد.
صدای فنر‌های قدیمی تشک جه هیون نشون میداد چقدر این سکس شدیده و ناله‌های بلند ته یونگ که سعی داشت با گزیدن لبهاش اونهارو خفه کنه صداهای جدیدی بودن که توی گوش جه هیون میپیچیدن و این لذت بخش‌تر از چیزی بود که اون حتی فکرش‌رو میکرد.
ته یونگ با حس پیچ خوردن زیر دلش چنگی به شونه جه هیون زد و سرش رو کمی بالا گرفت: فاک... من نزدیکم جه هیونا...
جه هیون میتونست قسم بخوره شنیدن اسمش از زبون ته یونگ یکی از جذاب‌ترین چیز‌هایی بود که میتونست از زبون یکی بشنوه. حالا عاشق این بود که ته یونگ اسمش‌رو اینطور صدا کنه!
چند ضربه کافی بود تا عضوش به پروستات ته یونگ برخورد کنه و ته یونگ خیلی سریع به ارگاسم برسه.
ناله کشیده ته یونگ از لذت همزمان بود با ارضا شدن جه هیون درونش، و نفس های سنگینش که سعی داشت آرومشون کنه.
ته یونگ با حس گرمای درونش، لبهاش‌رو بهم فشرد و پلکهای خسته‌اش‌رو روی هم گذاشت، قطعا این حس یکی از بهترین حس‌هایی بود که میتونست تجربه کنه.
دستهاش‌رو دور گردن جه هیون حلقه کرد و جه هیون به آرومی عضوش‌رو از ته یونگ خارج کرد تا درد بیشتری‌رو بهش منتقل نکنه، خیلی آروم خودش‌رو کنار ته یونگ کشید و بدن خسته‌اش رو بین بازوهاش گرفت و لبهاش‌رو روی پیشونی ته یونگ گذاشت و بوسه طولانی بهش زد.
-: دوستت دارم لی ته یونگ.
ته یونگ لبخند کوچیکی زد و دست‌هاش‌رو دور بدن جه هیون حلقه کرد: منم همینطور جانگ جه هیون.
***

Blood / خون Where stories live. Discover now