Part 11

768 116 68
                                    


سوهو بیرون منتظرش بود.
وقتی جین نزدیکش شد گفت:
-جین برای شب چیکاره ای؟
جین شونه ای بالا انداخت:
+بیکار.
نامجون بهشون نزدیک شد:
-جین هیونگ.
جین براش دست تکون داد:
+اووو نامجونا... خسته نباشی!
نامجون بهشون رسید و به سوهو ادای احترام کرد:
-مرسی...تو اینجا چیکار میکنی هیونگ؟
+از فردا من و سوهو هیونگ قراره اینجا کار کنیم.
نامجون خوشحال شد:
-جدددی؟ وای هیونگ خیلی خوشحالم که میای پیش خودم.
جین چشمگی زد:
+تو هيچوقت از دست من خلاص نمیشی نامجونا.
جفتشون زدند زیر خنده.
نگاهی به کتِ تنِ جین انداخت:
-راستی هیونگ این کتو از کجا آوردی؟ خیلی بهت میاد.
+مال من نیست، مال کیم تهیونگه، چون هوا سرده داده بهم که بپوشم.
نامجون مشکوک نگاه کرد:
-کیم تهیونگ از این کارا نمی‌کرد که!
جین شونه ای به نشونه ی ندونستن بالا انداخت.
-باشه هیونگ، من برم به کارام برسم، داری میری خونه مواظب باش.
جین لباشو غنچه کرد و در حالی که به نشونه ی تایید سر تکون میداد برای نامجون دست تکون داد و باعث شد نامجون لبخندی بزنه که چال لپش رو به خوبی به نمایش میذاره!
جین خطاب به سوهویی که تمام مدت ساکت بود و با لبخند به گفتگوی جین و نامجون گوش میداد، گفت:
+هیونگ من میرم خونه، امروز خیلی انرژی مصرف کردم.
سوهو لبخند زد:
-میرسونمت.
+نه نه نمیخوام زحمت بکشی.
سوهو دستشو پشت کمر جین گذاشت و در حالی که به بیرون راهنماییش می‌کرد گفت:
-دیگه از این حرفا نزنی ها...زحمتی نیست.
سوار ماشین شدند و تا رسیدن به مقصد جین کلی برای سوهو پر حرفی کرد و از دانشگاه تعریف کرد که این کارش باعث شد سوهو کلی توی دلش ذوق بزنه.
جلوی خونه نگه داشت:
-جین فردا میام دانشگاه دنبالت که با هم بریم بار.
جین خندید:
+سوهو هیونگ کجایی؟ فردا تعطیله و من دانشگاه ندارم!
سوهو با دست به پیشونیش کوبید:
-من پاک قاطی کردم!
لحظه ای مکث کرد:
-هوا سرد شده و بخوای با اتوبوس اینور اونور بری ممکنه مریض بشی، من برای عصر مرخصی ساعتی میگیرم و میام دنبالت.
با پیش کشیدنِ حرف سرما و مریضی یاد تهیونگ افتاد.
چقدر همه امروز نگرانِ سرما خوردنش بودند!
لبخند زد:
+نه هیونگ، اصلا خودتو به زحمت ننداز، مرخصی هاتم نگه دار برا یه اتفاق واجب، هر روز که نمیتونی مرخصی بگیری، بهرحال این مسیر هر روزمه و باید خودم برم و بیام.
یادش از موبایلش افتاد:
+راستی هیونگ
موبایل رو از جیبش در آورد و به سمت سوهو گرفت:
+شمارتو برام سیو کن.
سوهو لبخند زد:
-به به چه گوشیه قشنگی... مبارکت باشه جین.
جین عمیقا لبخند زد که باعث شد چشماش بسته بشه و سوهو رو برای ثانیه ای توی عوالم دیگه ای ببره.
سوهو به خودش اومد و شماره رو ذخیره کرد:
-فکر نمیکنم هیونگ دیگه ای داشته باشی، برا همین شماره مو به اسم هیونگ سیو کردم.
جین گوشی رو گرفت:
+کار خوبی کردی.
از ماشین پیاده شد:
+ممنونم که منو رسوندی.
در خونه رو باز کرد و به سمت سوهو برگشت و براش دست تکون داد:
+فردا میبینمت هیونگ، توی راه مواظب باش.
منتظر عکس العمل سوهو نشد و وارد خونه شد.
نمی‌دونست چند دقیقه گذشته! فقط میدونست برای مدتی به درِ بسته‌ ی خونه ی جین نگاه می‌کرد!
با بیقراری دستی توی موهاش کشید و به سرعت حرکت کرد.

𝐹𝐴𝐿𝐿 (COMPLETED)Where stories live. Discover now