Part 27

919 111 187
                                    

در عرض چند ماه جین به چنان محبوبیتی رسیده بود که همه جا حرف از پسر مو سفیدی بود که صداش سوز عجیبی داره و بی اختیار شنونده رو به گریه میندازه.

در و دیوار شهر پر شده بود از عکسها، پوستر ها و تبلیغاتی که جین درش ایفای نقش می‌کرد.
لقب "فرشته ی سفید موی" رو به خودش اختصاص داده بود و کسی نمی‌دونست این رنگ مو طبیعیه یا شیمیایی ولی هر چی بود چهره ی پر از غم این خواننده‌ی تازه کار رو بی نهایت زیبا کرده بود.

این روزا کار تهیونگ شده بود شب تا صبح بیدار بودن و مست کردن در حالی که صدای پر از سوز جین، از دستگاه پخش توی فضای خفقان آور اون خونه ی صورتی پخش بشه.
و امشب... یکی از اون شبایی بود که تهیونگ به اوج دیوونگی رسیده بود!

به حدی نوشیده بود که سفیدیه چشماش به قرمزی میزد و هیچ تعادلی روی رفتار و حرکاتش نداشت.
و مثل همیشه جانگکوکه همیشه نگران اینجا بود که نذاره دوست احمقش بلایی سر خودش بیاره.

پوزخندی زد:
-انقدر اون چشمای مسخره تو بهم ندوز کوک! داری با این نگاه خیره حالمو بهم میزنی!
+میدونم چقدر احمق و بی کله ای که اگه یک ثانیه نگامو از روت بردارم ممکنه یه غلطی با خودت بکنی، پس دهنتو ببند و نگاهمو تحمل کن و همشو بذار پای نگرانی!

-خفه شو! دلم نمیخواد نگرانم باشی، اصلا گمشو از خونه‌ی من بیرون!
+اوکی تو الان مستی حالتم بده، پس زیاد به پرو پات نمیپیچم!
اما انگار تهیونگ نمی‌خواست این بازی رو تموم کنه!
از جا بلند شد و فریاد کشید:
-میگم گمشو از خونه ی من بیروننننننننن... دلم نمیخواد نگام به کسی بیفته!

جانگکوک که خوب دوست احمقشو می‌شناخت بدون ذره ای ناراحت شدن یا اهمیت دادن پا روی پا انداخت و نگاهشو معطوف گوشیش کرد و در همون حال گفت:
+انقدر داد نزن مردک روانی، سرم رفت!
تهیونگ قصد داشت به یکی گیر بده تا حال مزخرف خودشو آروم کنه و چه کسی دم دست تر از جانگکوک؟

به سمتش قدم برداشت و توی یک حرکت یقه شو توی دست گرفت و باعث شد گوشی از دستش بیفته روی زمین:
-مگه کری و نمیشنوی میگم گمشو بیرون؟ مگه نفهمی میگم نمیخوام ببینمت؟
اخمی روی پیشونی نشوند و دستای بی‌حال تهیونگ رو از دور یقه اش باز کرد و به عقب هلش داد:
+اه بسه دیگه حالمو بهم زدی!
وقتی تهیونگ به زمین برخورد کرد بدون اینکه کمکش کنه به سمت در خروجی قدم برداشت:
+اصلا به درک! انقدر توی تنهاییه خودت بمون تا بپوسی!
خارج شد و درو بهم کوبید!

تهیونگ از درد به خودش می‌پیچید!
نه درد جسم بلکه درد قلب!
دیگه زندگیش چه معنایی داشت؟
حساب بانکیش پر از پول بود اما ذره ای دلخوشی و آرامش نداشت!

معروفیت جین مثل زخمی بود که هر لحظه عمیق تر میشد!
چون توی تلویزون، توی رادیو، توی اخبار، توی خیابون چهره شو میدید و ازش میشنید اما باید قبول می‌کرد پرونده ی این جین برای تهیونگ بطور کل بسته شده!

𝐹𝐴𝐿𝐿 (COMPLETED)Where stories live. Discover now