Part 12

742 119 87
                                    


تهیونگ صحبت رو ادامه نداد و مسیر مخالف جین رو در یپش گرفت.
جین صداش زد:
+یا کیم تهیونگ.
وقتی عکس العملی دریافت نکرد به سمتش دوید و دستشو کشید:
+یعنی چی که حرفاتو نصفه رها میکنی و زود قهر میکنی؟
-محض اطلاعت قهر کار بچه هاست!
جین خندید:
+و تو دقیقا عین یه بچه ای!
تا تهیونگ خواست حرفی بزنه جین پیش دستی کرد:
+کجا میخوایم بریم؟
تهیونگ کمی مکث کرد:
-کوه.
جین راه خونشو در پیش گرفت:
+دنبالم بیا، زمان میبره که آماده بشم.
تهیونگ در حالی که پشت سر جین راه افتاده بود با خودش گفت:
-"امشب کار رو یکسره میکنم! کاری میکنم که کاملا خودشو در اختیارم بذاره!"
جین کلید انداخت و وارد خونه شد و پشت سرش تهیونگ وارد شد.
+من باید دوش بگیرم و آماده شم، میتونی تا اون موقع تی وی تماشا کنی.
تهیونگ روی مبل نشست.
جین بشقابی میوه جلوش گذ‌اشت و لبخند زد:
+زود برمیگردم.
تهیونگ سری به نشونه ی تایید تکون داد.
جین لباساشو در آورد و وارد حموم شد.
یک دوش مختصر گرفت و از حموم خارج شد.
حوله ای دور کمرش بست و سشوار رو روشن کرد.
صدای سشوارش زیاد بود، به حدی که متوجه نشد تهیونگ در اتاق رو باز کرده و وارد شده.
تهیونگ صدای سشوار رو که شنیده بود فکر کرده بود جین لباس تنشه و میخواست سرش غر بزنه که زودتر آماده شه که با این صحنه مواجه شده بود.
قطره های آب روی بدن جین خودنمایی می‌کردند.
نگاه تهیونگ همراه با قطره‌ ی آبی از شونه های پهنش تا روی کمرش کشیده شد.
جین سشوار رو خاموش کرد و در حالی که زیر لب آواز میخوند به سمت در برگشت که با دیدن تهیونگی که خیره خیره نگاهش می‌کرد جا خورد.
چند ثانیه ای گذشت که بتونه خودشو جمع و جور کنه و جیغ بزنه:
+یااااا چشماتو ببنددددد!
با داد جین، تهیونگ به سرعت چشماشو بست:
-چه خبرته گوشم کر شد!
جین همونجوری که تند تند لباس می‌پوشید گفت:
+هیچ معلوم هست اینجا چیکار میکنی؟
-گفتی زود برمیگردی ولی کارت طول کشید و منم حوصلم سر رفت، وقتی صدای سشوار شنیدم فکر کردم کامل آماده شدی، نمیدونستم لخت وایمیستی به خشک کردن موهات!
جین زمزمه کرد:
+نمیدونم چرا همه تعجب می‌کنند که من تو خونه ی خودم لخت باشم!
این حرف از گوش تهیونگ مخفی نموند!
چشماشو باز کرد:
-مگه کس دیگه ای هم تو رو توی این وضع دیده؟
+سوهو هیونگ!
با شنیدن اسم سوهو اخمای تهیونگ توی هم رفت:
-مگه میاد اینجا؟
+فقط یک بار.
-اصلا ازش خوشم نمیاد!
جین سعی کرد بحث رو عوض کنه:
-من نمیدونم چه وسایلی باید بردارم، راهنماییم میکنی؟
+کفش کوهنوردی داری؟
-نچ
+وسایل مخصوصشو چی؟
جین ابروهاشو به نشونه ی منفی داد بالا.
-اوکی، فقط لباس گرم بردار.
جین ساک کوچیکی آماده کرد و یکی دو دست لباس و کمی وسایل بهداشتی توش جا داد.
+برای غذا چیکار میکنیم؟
-کوک هماهنگ کرده.
+آها باشه.
موبایلشو توی جیب هودیش گذاشت و به همراه تهیونگ از خونه خارج شد.
تهیونگ شماره ای گرفت و هندزفری کوچیکشو توی گوشش گذاشت:
-جیمینی پاپو؟
جیمین خندید:
+مرگ، این چه طرز حرف زدنه؟
تهیونگ خندید:
-کجایی؟
+با یونگی ام، چطور؟
-سر راهت یه سر برو بلک روم و برای جین کفش و وسایل مخصوص کوهنوردی بیار.
+نگران نباش همراهم هست، چون حدس میزدم ممکنه جین وسیله نداشته باشه زودتر رفتم بلک روم و وسایل اضافه برداشتم.
تهیونگ خندید:
-تو محشری جیمینا.
جیمین صدادار خندید:
+خب پس حالا یه بوس بده.
تهیونگ لباشو غنچه کرد و برای جیمین بوس فرستاد.
+آخیش انرژی گرفتم.
تهیونگ خندید:
-خب دیگه لوس بازی بسه، ما راه افتادیم، توی راه که میای مواظب باش، دنبال کوکم میری؟
+آره نزدیک خونشم.
-باشه، پس فکر کنم ما زودتر برسیم، میبینمت، فعلا.
و تماس رو قطع کرد.
با شنیدن صدای جین نگاهش کرد:
+رفتارت با دوستات خیلی متفاوته.
تهیونگ نگاهش کرد:
-اونا دوستام نیستن، خانواده ی منن، ما از بچگی باهم بزرگ شدیم.
جین با کنایه ای که کمی خنده قاطیش بود گفت:
+چه عجب یه حرف محبتیه بدون غرور ازت شنیدم.
تهیونگ سعی کرد جلوی خندشو بگیره:
-هیچ میدونستی خیلی بیشعوری؟
جین صدا دار خندید:
+کمال همنشینی با تو روم اثر گذاشته!
تهیونگ زیر چشمی نگاهش کرد:
-پس امیدوارم تو مسائل دیگه هم رنگ بگیری ازم.
جین کامل به سمتش برگشت:
+منظورت چیه؟
تهیونگ نفس عمیقی کشید:
-جین امشب میخوام راجب مسئله ای باهات حرف بزنم.
+خب بگو الان.
-نه، الان نه! صبر کن شب بشه، باید یکم با خودم کنار بیام.
جین شونه ای بالا انداخت:
+باشه هر جور راحتی.
و به بیرون چشم دوخت.
تهیونگ دست سمت ضبط برد و روشنش کرد.
آهنگ آرومی پخش شد و تهیونگ شروع به همخوانی با خواننده کرد.
ثانیه ای نگذشت که صدای بهشتیِ جین بلند شد و همراه با خواننده و تهیونگ همخوانی کرد.
تهیونگ ساکت شد تا صدای جین غالب باشه.
جین چشماشو بسته بود و با تمام حس مشغول خوندن بود.
تهیونگ زیر چشمی نگاهش می‌کرد.
صدای این پسر فوق العاده بود.
آهنگ تموم شد و جین سکوت کرد.
تهیونگ آهنگ رو مجدد پلی کرد و با صدای آرومی گفت:
-بازم برام بخون!
جین بدون اینکه نگاهش کنه:
+توام ساکت نباش، همراهمیم کن.
هر دو با هم مشغول خوندن شدند.
ترکیب صدای دو رگه ی تهیونگ با لحن آروم جین یک ترکیب فوق العاده رو رقم زده بود.
تا رسیدن به محل قرارشون با جیمین با آهنگ های مختلف همخوانی کردند تا اینکه به مقصد رسیدند.
ماشین جیمین گوشه ای پارک بود.
تهیونگ کنارش نگه داشت و شیشه ی سمت جین رو پایین داد.
جیمین براشون دست تکون داد:
+یا تهیونگا فکر کنم گفته بودی زودتر میرسی!
تهیونگ لبخند زد:
-فضا زیادی احساسی بود اینه که آروم اومدم.
جیمین سوتی کشید و در همون حال تهیونگ پاشو روی گاز گذاشت و به سرعت دور شد.
جیمین با خباثت خندید:
+بچه ها محکم بشینید که وقت لایی بازیه.
یونگی با نگرانی گفت:
-نکن جیمینا، با احتیاط برو.
+بیخیال، حواسم هست.
جانگکوک به حرف اومد:
-جیمینا کمربندتو ببند!
جیمین سری به نشونه ی تایید تکون داد و پاشو روی گاز گذاشت جوری که ماشین از جا کنده شد.
به تهیونگ رسید.
هر دو پا به پای هم رانندگی می‌کردند و لایی می‌کشیدند.
صدای خنده‌ ی تهیونگ و جیمین کل دو ماشین رو برداشته بود.
جین با خودش گفت:
+تاحالا ندیده بودم انقدر از ته دل بخنده...و خنده هاش... واقعا قشنگه!
صدای پر شده از خنده ی تهیونگ از فکر خارجش کرد:
-جینی محکم بشین که میخوایم پرواز کنیم.
چی؟!
جینی؟!
این چه مدل تلفظ اسمش بود؟!
چرا دلش لرزید؟!
چرا بنظرش انقدر قشنگ اومد؟!
سرعت بیشتر شده ی ماشین باعث شد دستشو به کنار صندلی بگیره و بیشتر توی صندلی فرو بره.
+تهیونگا آرومتر، ممکنه تصادف کنیم.
یک آن تهیونگ زد روی ترمز.
با اون سرعتی که داشت کامل یک دور دور خودش چرخید تا از حرکت باز ایستاد.
به طبع از تهیونگ، جیمین هم ترمز گرفت و کمی جلوتر از ماشین تهیونگ نگه داشت.
جانگکوک از ماشین پیاده شد و به سمت تهیونگ اومد:
+چی شد ته؟ چرا نگه داشتی؟
تهیونگ در حالی که میخندید به جین اشاره کرد:
-جینی گفت آروم برم!
تا بهت و سکوت جین و جانگکوک رو دید بلندتر خندید:
-وای از دست شما چقدر خندیدم، کوک به جیمینی پاپو بگو آروم بریم، دیگه نزدیک کوهیم و خیابون شلوغ تر شده.
جانگکوک سری تکون داد و از ماشین فاصله گرفت.
تا رسیدن به کوه توی ماشین سکوت برپا بود و این باعث می‌شد جین بیشتر با خودش درگیر بشه.
بالاخره به کوه رسیدند.
ماشین هاشونو کناری پارک کردند.
تهیونگ خطاب به جین گفت:
-همینجا صبر کن تا برات لباس بیارم عوض کنی.
از ماشین پیاده شد و به سمت جیمین رفت.
جیمین از ماشین پیاده شد و تهیونگ رو در آغوش گرفت.
جفتشون حرف می‌زدند و می‌خندیدند.
جین زیر لب زمزمه کرد:
+لعنتی چقدر امروز خندید!
تهیونگ وسیله به دست به جین نزدیک شد و در طرفشو باز کرد:
-اینا لباس و کفش مخصوص کوهنوردیه، بپوششون که تو طول مسیر اذیت نباشی، میخوایم تا قله بریم بالا.
جمله ی آخرشو با ذوق گفت جوری که چشماش برق زد.
جین به حرف اومد:
+کجا لباسمو عوض کنم؟
-این اطراف خلوته، همین پشت ماشین عوض کن.
جین سری تکون داد و پیاده شد.
تهیونگ به سمت جانگکوک رفت و با هم مشغول حرف زدن شدند.
جیمین خطاب به تهیونگ گفت:
+ته بگو که ذغال آوردی.
-آره، تو صندوقه، برو بردار.
همزمان که جیمین به پشت ماشین رسید جین شلوارشو به منظور عوض کردن در آورد.
نگاهش که به پاهای سفید و خوش فرم جین افتاد بی حرکت موند.
جین متوجه ی جیمین نشد و در کمال آرامش لباسشو عوض کرد و خبر نداشت جیمین تمام مدت با چشمایی تیزبین مشغول بر انداز کردنش بوده.
با بلند شدن صدای تهیونگ، جیمین صدادار آب دهنشو قورت داد و به سمتش برگشت:
-جیمینی پاپو برداشتی؟
با صدایی که میلرزید گفت:
+نه، الان برمیدارم.
جین تا صدای جیمین رو شنید به سمتش برگشت.
جیمین لبخند زورکی ای زد:
-میخوام از تو صندوق چیزی بردارم.
جین مشکوک نگاهش کرد:
+خیلی وقته اینجایی؟
جیمین به سرعت دستاشو توی هوا تکون داد:
-نه نه، همين الان اومدم!
جین از ماشین فاصله گرفت:
+باشه راحت باش.
جیمین سمت صندوق رفت و درشو باز کرد.
خودشو مشغول نشون داد اما تمام فکر و ذکرش پیش تصویر عجیب و زیبایی بود که از جین مقابل چشماش حک شده بود.
+کمک میخوای؟
به سمت جین برگشت.
جین با اون قیافه ی کیوت و موهایی که روی پیشونیش ریخته شده بود زیادی به نظر جیمین خواستنی می اومد.
لبخندی زد:
-آره اگر ممکنه.
جین بهش نزدیک شد و جیمین پلاستیک ذغال رو به دستش داد.
جین بدون حرف ازش فاصله گرفت.
جیمین ضربه ای آروم تو صورت خودش زد:
-لعنت بهت پارک جیمین، چه مرگت شد یهو؟!
کمی وسیله‌ی دیگه از توی ماشین بردا‌شت و به سمت پسرا راهی شد.
تهیونگ دستاشو بهم کوبید:
-خب بهتره راه بیفتیم.
همشون لباس و کفش مخصوص به تن کرده بودند و تو یک فضای شاد کوهنوردی رو شروع کردند.
تهیونگ به حدی انرژی داشت که حتی برای دوستاشم جای تعجب داشت.
با صدای بلند آواز میخوند، سر به سر پسرا میذاشت و این وسط توجه خاصی به جین نداشت.
توی مسیر جین گاهی از جمع عقب میفتاد اما کسی حواسش بهش نبود.
کمی احساس غربت کرده بود.
با خودش گفت:
+کاش سوهو هیونگ یا نامجون همراهم بودن، انگار تو جمع این پسرای پولدار من زیادی اضافه ام.
با احساس ویبره ی گوشیش نگاهش کرد.
اسم "هیونگ" روش خودنمایی می‌کرد.
با خوشحالی اتصال رو برقرار کرد:
+سوهو هیونگ.
-جین، کجایی؟
+اممم خب نمیدونم دقیق کجاست، فقط میدونم دارم از یه کوه میرم بالا.
-کسی همراهته؟
+با کیم تهیونگ و دوستاشم ولی خب اونا جلوتر از من دارن میرن.
-جین چرا باهاشون در ارتباطی؟
جین سکوت کرد و چیزی نگفت:
-اگه حس بدی داری میخوای بیام دنبالت؟
+حس بدی که دارم ولی نمیخوام اذیت بشی.
-لوکیشن بفرست.
+اما آخه...
-نگران نباش جین، امروز روز تعطیله و بهتره منم بیام هوایی عوض کنم، فقط میام که تنها نباشی.
جین ذوق زد:
+آره این خیلی خوبه.
بعد از اینکه تماس رو قطع کرد برای سوهو لوکيشن فرستاد.
صدای داد تهیونگ توجهشو جلب کرد:
-جینی مشکلی پیش اومده؟چرا ایستادی؟
جین اخم کرد و با خودش گفت:
+ای لعنت بهت که اینجوری صدام نکنی!
با لحنی حرصی صداشو بلند کرد:
+نخیر شما راحت باشید.
تهیونگ با خنده بهش نزدیک شد:
-چرا داری حرص میخوری؟
+نمیخورم!
تهیونگ دستشو گرفت:
-باشه تو راست میگی، بیا بریم.
جین مقاومت کرد و دستشو از توی دست تهیونگ خارج کرد:
+تو برو، من منتظر کسی ام.
تهیونگ تعجب کرد:
-منتظر کسی ای؟
+بله!
-منتظر کی؟
جین نگاهش کرد:
+فکر نمی‌کنم باید بهت جواب پس بدم!
تهیونگ اخم کرد:
-باز افتادی رو دور لجبازی؟
+لجبازی نیست، میگم منتظر کسی ام.
-منم پرسیدم به کی گفتی بیاد؟
+سوهو هیونگ.
تهیونگ عصبانی شد:
-تو میدونی من ازش خوشم نمیاد، حالا که یک روز باهم اومدیم بیرون باز به اونم گفتی بیاد؟
+اونکه به تو کار نداره، توام که با دوستاتی، منم اینجوری تنها نمیمونم.
تهیونگ در سکوت نگاهش کرد و متقابلا جین از نگاه کردن به تهیونگ دست بر نمی‌داشت.
جین با لحن طلبکاری گفت:
+به چی نگاه میکنی؟
-به تو که داری بطور غیر مستقیم میگی که بهت توجه کنم!
جین از این حرف جا خورد:
+من کی اینو گفتم؟
-گفتم که بطور غیر مستقیم!
جین دست به سینه ایستاد:
+نخیرم، الانم برو پیش دوستات و منم منتظر دوستم میمونم.
پشتشو به تهیونگ کرد.
ثانیه ای گذشت که دستایی دور بدنش حلقه شد و گرمای تن شخصی رو در نزدیکیه خودش حس کرد.
تا خواست عکس العملی نشون بده صدای آروم تهیونگ رو کنار گوشش شنید:
-جینی ای که اینجوری حسادت میکنه و حرص میخوره زیادی جذابه!
جین میخواست دستای تهیونگ رو باز کنه که تهیونگ محکمتر گرفتش:
-دلم نمیخواد از این وضعیت خارج شم.
جین با صدایی لرزون گفت:
+دوستات... نگامون میکنن!
-برام مهم نیست.
جین سکوت کرد، دروغ چرا توی این آغوش احساس آرامش می‌کرد.
تهیونگ سرشو بیشتر تو گردن جین فرو کرد و عمیق نفس کشید:
-بوی خوبی میدی.
+حموم بودم!
تهیونگ با صدای آرومی خندید:
-اینجوری کیوت نباش!
با لحن آرومتری گفت:
-من دیگه نمیتونم در برابرت خودمو کنترل کنم!
+منظورت چیه؟
تهیونگ بوسه ی آرومی به لاله ی گوش جین زد که باعث شد جین به وضوح بلرزه:
+تو... داری چیکار میکنی؟
-کاری که دلم میخواد رو!
+نکن!
-میخوای بگی خوشت نمیاد؟
جین سکوت کرد، چی جوابشو میداد؟
تهیونگ دستاشو باز کرد، جینو به سمت خودش برگردوند و لبخند زد:
-دیگه نمیذارم تنها بمونی، همه جا پیش خودم باش.
+حالا که سوهو داره میاد حواستو دادی بهم؟
-میخواستم امتحانت کنم!
+امتحان چی؟
-یادته گفتم راجب مسئله ای که شب میخوام بهت بگم باید فکر کنم و شرایط رو بسنجم؟
+یادمه!
-حالا متوجه شدم...منتظر شب بمون که باهات کار دارم! الانم بیا بریم.
+اما باید منتظر سوهو بمونیم.
-بهش زنگ میزنم.
گوشیشو از تو جیبش در آورد و شماره ای گرفت:
-سوهو شی؟ کیم تهیونگ هستم... ازت میخوام تا نیم ساعت دیگه خودتو به بار برسونی، میدونم روز تعطیله اما نیرو کم داریم... آره... نه نیازی نیست بیای اینجا... جین حالش خوبه...
اخم کرد:
-خودم حواسم بهش هست، تو نگرانش نبا‌ش.
و گوشی رو قطع کرد:
-جینی بهت اخطار میدم وقتی پیش منی نه حرفی از سوهو بزن نه هیچی! من اصلا ازش خوشم نمیاد!
مهلت عکس العمل به جین نداد و دستشو کشید و هر دو با هم حرکت کردند.

𝐹𝐴𝐿𝐿 (COMPLETED)Where stories live. Discover now