Part 16

760 118 116
                                    


بدو بدو خودشو به سالن موسیقی رسوند.
پشت در ایستاد و نفس عمیقی کشید تا هیجان وجودشو کنترل کنه.

با لبخند زیبایی درو باز کرد و...
خبری از تهیونگ نبود!
+الان دیگه هر جا باشه پیداش میشه.

پشت پیانو جای گرفت و دستشو روی کلاویه های سفید و مشکی کشید.
برای اولین بار از اینکه می‌نواخت خوشحال بود چرا که نواختنش برای کسی مهم و دوست داشتنی بنظر میرسید.

اما این خوشحالی زیاد دوومی نداشت چرا که دقیقه ها به سرعت حرکت می‌کردند و همچنان خبری از تهیونگ نبود!

به ساعتش نگاه کرد.
40 دقیقه میشد که منتظر تهیونگ مونده بود!

اگه تهیونگ دستش انداخته باشه چی؟
اون عوضیه مغرور!

یک آن دلش شکست و سر خودش داد کشید:
+لعنت بهت کیم سوکجین! انقدر برای اینجا اومدن ذوق داشتی که حتی فکر نکردی ممکنه اون عوضی دستت انداخته باشه و یه گوشه واستاده باشه و به حماقتت هر هر بخنده!

با حالی گرفته از جا بلند شد و قصد خروج از سالن رو کرد.
قبل از اینکه دستش به در برسه دستگیره پایین کشیده شد و چهره ی خسته و صد البته زخمیه تهیونگ توی چهارچوب در نمایان شد!

از دیدن تهیونگ با اون وضع شوکه شد اما مجالی برای حرف زدن نداشت چرا که تهیونگ خودشو توی بغلش انداخت و آروم زیر گوشش زمزمه کرد:
-ببخشید که دیر کردم و خیلی منتظر موندی!

با شنیدن صداش از شوک خارج شد.
بازوهاشو گرفت و از خودش جدا کرد و با بهت زمزمه کرد:
+یا کیم تهیونگ...این چه سر و وضعیه؟ چرا لبت خونی شده؟ دعوا کردی؟

چشمای خسته شو باز و بسته کرد:
-میشه اول برام بنوازی؟ روح و جسم خستم الان بیشتر از همیشه به هنر انگشتات نیاز داره!

چشمای جین؟
پر از حس و حال مختلف بود...
ذوق، هیجان و صد البته نگرانی!

کمکش کرد روی صندلی بشینه و خودش پشت پیانو جای گرفت.
از دیدن تهیونگ توی اون شرایط قلبش به درد اومده بود برای همین انگشتاش آهنگ غمگینی رو برای نواختن انتخاب کردند.

تهیونگ چشماشو بسته بود و به این موسیقی بی نقص گوش میداد.
اگر هر کدوم از کاراش الکی بود و فقط بخاطر شرط بندی انجام می‌داد قطعا لذت بردن از موسیقی ای که جین می‌نواخت واقعی ترین کارش بود.

هنر جین روحشو نوازش می‌کرد.
راهی به قلبش باز می‌کرد، کاری که هیچکس تا حالا انجام نداده بود.

بلافاصله که آهنگش تموم شد از جا بلند شد و بالای سر تهیونگ ایستاد.
در حالی که آروم گونه شو نوازش می‌کرد گفت:
+حالا میگی چی شده؟ با کی دعوا کردی؟

تهیونگ نگرانی رو از توی چشمای جین میدید و همین باعث می‌شد حس متفاوتی داشته باشه.
دستشو روی دست جین گذاشت، سرشو چرخوند و بوسه ی آرومی روی دستش نشوند:
-چیزی نبود جینی، نگران نباش!

𝐹𝐴𝐿𝐿 (COMPLETED)Where stories live. Discover now