Part 25

670 100 90
                                    

تلو تلو می‌خورد و حال درستی نداشت.
کمکش کرد روی تخت بشینه:
+یااا هیچ معلوم هست کجا بودی؟ چرا انقدر نوشیدی که نتونی راه بری؟

همونجوری که سرش پایین بود یکی یکی دکمه های پیرهنشو باز کرد و توی یک حرکت درش آورد.
روی تخت دراز کشید و ساعد دست راستشو روی چشمش گذاشت و بدون اینکه بهش نگاه کنه با صدای دو رگه ای گفت:
-بیا پیشم.

جین هم متقابلا لباسشو درآورد و با بدن برهنه و گر گرفته وارد تخت شد.
دست چپشو باز کرد تا جین بتونه توی آغوشش جای بگیره.
سرشو روی بازوش گذاشت و خودشو به بدن تب دار تهیونگ چسبوند و دستشو روی سینه اش گذاشت.

می‌فهمید حالش خوب نیست.
میدید که حال خوشی نداره.
اما هیچ ایده ای نداشت که چرا و بخاطر چی!
آروم صداش زد:
+تهیونگا؟
جوابی نشنید.
مجدد صداش زد:
+تهیونگا خوابیدی؟

قفسه ی سینه اش به آرومی بالا پایین میشد.
سرشو توی بدنش مخفی کرد و سعی کرد بخوابه.
یکم که گذشت دست تهیونگ دور شونه اش حلقه شد و این یعنی بیدار بود:
+نمیخوای باهام حرف بزنی؟

دستشو از روی چشمش برداشت و با چشمایی خمار بهش نگاه کرد.
با دقت اجزای صورتشو از نظر گذروند.
این جین... واقعا یک الهه ی زیبایی بود.
+چرا اینجوری نگام میکنی؟ داری منو میترسونی!

2 ماه؟
فقط 2 ماه وقت داشت تا از این وجود سراسر آرامش استفاده کنه؟
کاش زمان کِش بیاد...
به شانه چرخید و با دوتا دستش محکم جینو به خودشو چسبوند و با صدای دو رگه ای گفت:
-بیا بخوابیم جینی، فردا هزار تا کار داریم.

به زور سرشو بالا آورد و نفسی کشید:
+من تا نفهمم دردت چیه که اینهمه نوشیدی خوابم نمیره.
-گفتی تو بغل من راحت خوابت میبره و الانم تو بغل منی، پس بخواب.
+بغلت همیشه آرامش داره تهیونگ ولی الان، من تپش قلب بیقرارتو توی بدن خودم حس میکنم.

هجوم خون رو به گونه هاش حس کرد.
این جینِ سراسر احساس خوب بلد بود با حرفاش این تهیونگ وحشی رو رام کنه!
دستاشو دور طرف صورتش گذاشت و با عطش لباشو به دندون گرفت.
جین از بوی شدید الکلِ دهن تهیونگ حالش بد شده بود اما اون تهیونگ بود!
همون پسری که اجازه داشت تمام خط قرمز های جین رو رد کنه!

عین تشنه ای به آب رسیده لباشو مک میزد و با ولع می‌خورد و جین توی این بوسه ی دیوونه وار همراهیش می‌کرد.

وقتی خوب مزه ی لباشو زیر دندونش حس کرد ازش جدا شد:
-جین! فقط دعا کن زمان کند تر از حد معمول بگذره!
اینو گفت و مجدد بدن ظریف جین رو با بدن خودش قفل کرد.

منظور تهیونگ رو نمیفهمید!
اون بعضی وقتا حرفایی میزد که جین رو گیج میکرد.
پس ترجیح داد سکوت کنه و بجای سوال پرسیدن از این آغوش گرم کمال استفاده رو ببره.

𝐹𝐴𝐿𝐿 (COMPLETED)Where stories live. Discover now