༄ ᴄʜᴀᴘᴛᴇʀ¹⁵

1.1K 200 117
                                    


رقصنده خنده بلندی سر داد و شونه‌هاش بالا رفتن. همونطور که سعی می‌کرد تمرکز کنه از روی مخالفت سر تکون داد. "تو نمی‌تونی این کار رو باهام بکنی هیونگ. یه نگاه بهش بنداز، بی‌نقصه."

یونگی پرسید:"واقعا؟" دست‌هاش رو مقابل سینه‌اش در هم گره زد و پسر رو به چالش کشید. "از نظر من اینطور نیست."

هوسوک با لب‌هایی غنچه شده کلمه هیونگ رو کشید و با اخم ظریفی که حالا میون ابروهاش جا گرفته بود، شبیه سنجابی که لحظه‌ای پیش فندوقش رو از دست داده به رپر نگاه کرد.

یونگی همونطور که سعی می‌کرد لبخندش رو پنهان کنه لب‌هاش رو به هم فشرد و با صدای خنده‌ای که توی گلوش خفه شده بود بزاقش رو فرو داد. "سوکای عزیزم.." کمی به جلو خم شد و گلوش رو صاف کرد. شن‌های سفید و درخشان به پا و رون‌های برهنه‌اش چسبیده بودن. "از نظرِ ساختمون‌سازی، نمی‌تونی آشپزخونه رو یه سمت و حمام رو سمت دیگه بذاری."

هوسوک ناله آهسته‌ای کرد و یونگی خندید. پنهان کردن رضایتش سخت بود. می‌دونست که خندوندن هوسوک چقدر دوست داشتنیه. صدای خنده‌هاش گوش‌نواز بود اما روی جدیدِ هوسوک شیرین‌ترین چیزی بود که تا به حال دیده. لب‌های غنچه شده و کوچیکش. گونه‌هایی که زیرِ گرمای آفتاب همرنگ شکوفه‌های گیلاس شده بودن، موهای روشنی که با هدبندِ زرد عقب رفته بودن و بافت‌های کوتاهی که میون موهاش پنهان و نمایان بود. هوسوکی که شبیه نوجوون‌های سرزنده به نظر می‌اومد قلبش رو مثلِ پاره‌ای کاغذ تکه تکه می‌کرد.

"هیونگ آخرین باری که چنین چیزی ساختم نه سال داشتم.." رقصنده از ساختنِ قلعه شنی دست کشید و همونطور که بیل‌چه رو زمین می‌گذاشت کفِ پاش رو توی شنِ گرم فرو برد. "یه قلعه خیالیه و من می‌تونم توی ذهنم باشگاه رو کنار حمام و اتاقِ خواب قرار بدم تا جونگکوک بعد از ورزش کردن راحت باشه!" نگاهی به چیزی که ساخته بود انداخت. یک قلعه بزرگِ دوطبقه که سطح زیادی از شن رو پوشونده بود. با اتاق‌های زیاد برای تک تک دوست‌هاش. به اتاقی که تقریبا وسطِ راهرو می‌شد اشاره کرد. "این برای مهمانه. دوتای کناری برای جیمین و جین هیونگن."

خورشیدِ شرقی می‌چرخید و همراهِ گرما و روشنایی، روزهای بهتری رو به ارمغان می‌آورد. روزهایی به خوبی کریستال‌های دفن شده در آب‌های آزاد.

یونگی، شخصی که وسایل قلعه‌سازی رو پیدا کرده و هیجان زده این پیشنهاد رو مطرح کرده بود، نگاهی به آپارتمانِ کوچیک و خونه گربه‌ای که ساخته بود انداخت. سطلِ پر از شن رو برداشت و خودش کنار هوسوک جا گرفت. "همه برای خودشون یه اتاق دارن.."  ابروهاش رو بالا انداخت و لبخندِ لثه‌ایش چشمِ خورشید رو به درد آورد. برای بهتر دیدن جزئیاتِ قلعه، کمی خم شد و مشتاقانه پرسید:"برای هیونگ کجاست؟"

Moonchild ~|| Sope, Namjin AuWhere stories live. Discover now