•Introduction•

3.4K 409 35
                                    




Sunshinehobi:

جملات. ترکیبی ساده از کلمات کنار هم چیده شده با مفاهیم مختلف. مفاهیمی که مثل موجی احساساتت رو بر هم می‌زنن. کاری می‌کنن بخندی، گریه کنی و حس کنی دنیا رو توی مشتت داری.

تمام هفته‌ی گذشته برای من با گریه سپری شد. حتی در همین لحظه که انگشت‌هام با هر حرکت می‌لرزن و آخرین خاطراتِ رابطه‌ی درهم شکسته‌ام، مثل خزون پاییز توی ذهنم بازتاب می‌شه.

یک حرف.

رقت‌انگیز.

کلمه‌ای ساده که برای ثانیه‌ای رهام نکرده. واقعیتی که قادر به تغییرش نیستم و درد هر لحظه بیشتر می‌شه..نمی‌تونم با کسی حرف بزنم. نمی‌تونم اجازه بدم آدم‌ها..دوست‌هام من رو به این شکل ببینن...نابود شده.. تمثیلی شکسته از یک انسان..احتمالا اون‌ها هم همین فکر رو می‌کنن، درسته؟

اون این فکر رو می‌کرد.

بارها در موردش گفته بودم، اون رو یادته؟ جومیونگ، دوست پسرم...البته حالا دوست پسر سابقمه، درسته؟

خدای من...خیلی خجالت آوره. دردناکه.

رقت‌انگیز...من رقت‌انگیزم.

این اشک‌ها...این درد پایانی داره؟

من گم شدم... بین تار و پود این طنابِ از هم گسسته. همه چیز سخت و طاقت فرساست. این پوشال تو خالی هرگز دوباره شبیه خونه می‌شه؟ قلبی تپنده؟ سردرگم و رنجیدم. خداحافظی کردن با کسی که قلبت رو داره آسون نیست. عاشق شدن و عشق ورزیدن هرگز آسون نبوده، همیشه تنهایی رو همراه خودش میاره و در نهایت تمام می‌شه. گرچه شاید رنج کشیدن بهتر از هرگز تجربه نکردنه این حسِ غریبه.

-پیام شما توسط agustd خوانده شد.

****
سلام:))))
اگر میخواید بپرسید چه خبره؟ خب نمیدونم.
من هرگز عادت نداشتم وقتی کاری رو خیلی پیش نبردم پابلیشش کنم، ولی این داستان باعث شد دلم بخواد این کار رو انجام بدم.
توضیح زیادی در موردش ندارم به جز اینکه قراره دوباره توی دنیای شیرین ماه و خورشید گم شیم^^
و بله مقدمه یکم عجیب و غریب و گیج کنندست که بعد از خوندن قسمت اول متوجه‌ی دلیلیش میشید.
مون‌چایلد داستان دوستی عجیب یه فن بوی و آیدلش و در آینده عاشق شدنشونه. احتمالا به عنوان یه فن از هوسوک این داستان خوشتون میاد.
امیدوارم این داستان لبخند کوچیکی رو به لب هاتون بیاره.
با آپدیت بعدی توی روز جمعه میبینمتون.
عشق برای همتون.❤️
-بانیسا

Moonchild ~|| Sope, Namjin AuTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang