<Part 13>

394 44 25
                                    

میثرا به طرف اتاق او راه افتاد.

______________

داشت وسایلش را داخل ساکش جا می داد که میثرا در نزده داخل شد:"پرنسس؟ کجا داری میری؟"

تهیونگ جوابش را نداد. میثرا نزدیک شد و به کمد خالی اش نگاهی انداخت:" یادم نمیاد بهت اجازه داده باشم بازم به تعطیالت بری!"

تهیونگ زمزمه کرد:"من از اینجا میرم"

میثرا اخم کرد:"چی؟"

تهیونگ زیپ ساکش را بست و رو به او کرد:" تمام این سالها بهت اعتماد کردم. دوستت داشتم و احترام
می ذاشتم اما تو بهم خیانت کردی!"

میثرا چشمان سرخش را دید و همه چیز را فهمید:"من دوستت دارم و ترسیدم دیگه اجازه ندی بهت دست بزنم"

تهیونگ با صدای گرفته ای غرید:"اوه بس کن میثرا!
تو اونو استخدام کردی که بهم تجاوز کنه! اینه دوست داشتن تو؟"

میثرا سر تکان داد:"می دونستم اون پسره رو دوست داری و می دونستم یه روزی تنهام میذاری اما نمی دونستم چطوری باید جلوتو بگیرم"

"امیدار بودم منو کمی درک کنی و بذاری آزاد باشم اما...بعد امشب فهمیدم، احمق بودم که بهت اعتماد کردم"

میثرا ساکت ماند و تهیونگ ساکش را برداشت. میثرا به او خیره شد:"بعد از تمامی کارای که واست کردم می خوای ترکم کنی؟"

تهیونگ آهی کشید:"تو بهم پناه دادی و من در عوض سالها واست کار کردم! تصفیه حساب شدیم"

و قدمی پیش گذاشت که برود ولی میثرا راهش را بست:"منو وادار نکن از قدرتم برای نگه داشتنت استفاده کنم تهیونگ!"

تهیونگ ناباورانه به او زل زد:"داری....تهدیدم میکنی؟"

میثرا ساکش را از دستش قاپید و گوشه اتاق پرت کرد:"می دونی که هر کاری بخوام میتونم بکنم پس منو دیونه نکن!"

تهیونگ می لرزید:"تو...نمی تونی منو اینجا حبس کنی!"

"اوه البته که میتونم!"

تهیونگ باناامیدی زمزمه کرد:"تا کی؟"

"تا وقتی که کل هزینه ای که بپات ریختم بهم برگردونی"

بهم خیره ماندند. تهیونگ باخونسردی پرسید:"چقدره؟"

"یک میلیارد وون!"

میثرا هیچوقت چنین نفرتی در چشمان تهیونگ ندیده بود

تهیونگ پوزخند زد و سر تکان داد:"تو یه حرومزاده ای!"

میثرا هم پوزخند زد:"چرا؟ خیلی زیاده؟ از اون عاشق میلیونرت بگیر"

تهیونگ آب دهانش را فرو برد و گلویش درد گرفت: "باشه!می مونم...واست کار میکنم. می خونم می رقصم،هر کاری بخوایی می کنم جز...تن فروشی!"

✦𝐌𝐲 𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥✦  First ChapterWhere stories live. Discover now