"نه من... فقط خسته ام!" تهیونگ این را گفت و از حمام خارج شد.
_____________
باز هم آنجا بود. سیگار می کشید و قدم میزد. تهیونگ از جا بلند شد و به طرف پنجره رفت.
وقتی جونگ کوک او را دید تعجب کرد:"چرا هنوز نخوابیدی؟داره صبح میشه."
تهیونگ با شرم لبخند زد:"تو چرا هنوز نخوابیدی؟"جونگ کوک سیگارش را زمین پرت کرد و با نوک کفشش له کرد:"نتونستم...داشتم در مورد تو فکر می کردم"
اینبار تهیونگ تعجب کرد:"من؟چرا؟"
جونگ کوک به طرفش رفت و دستانش را گرفت:"تو همون تهیونگ قبلی من نیستی. بنظر میاد بخاطر چیزی نگرانی...چرا باهام حرف نمی زنی و بهم نمیگی؟ می ترسی نتونی خودتو با طرز زندگی من تطبیق بدی؟"تهیونگ سربه زیر انداخت و به دستهای او نگاه کرد:"آره! درسته!
می ترسم اما این یه چیزیه مثل مرگ یه گناهکار! توبه کرده و
می دونه خدا می بخشه و قراره به بهشت بره ولی بازم از مرگ
می ترسه چون نمی تونه باور کنه تمام گناهانش بخشیده شده و...می دونه سزاوار بهشت نیست..."جونگ کوک آنچنان دستان او را فشرد که انگشتان تهیونگ به درد
آمدند:"تهیونگ؟! دیوونه شدی؟ چی داری میگی؟"تهیونگ با چشمان مرطوب به چهره گیج جونگ کوک خیره شد:
"می ترسم جونگ کوک! من هیچوقت نمی تونم جبران عشق عظیم تو رو بکنم و خوشحالت کنم. من مثل یه لکه ننگ رو زندگی
بی نقص تو تا ابد میمونم....می ترسم یه روزی پشیمون بشی و از اینکه..."جونگ کوک بازوهایش را چسبید و آنچنان محکم تکانش داد که موهای تهیونگ روی چشمانش پخش شد:"خفه شو تهیونگ! چی داری میگی؟!"و باز هم تکانش داد:"بهت اجازه نمی دم اینطوری حرف بزنی! ذهنتو پاک کن و به دقت به حرفام گوش کن"
تهیونگ به چشمان عصبانی او زیر نور ماه خیره شد و جونگ کوک انگشتانش را در گوشت بازوی او بیشتر و بیشتر فشرد:"من عاشقتم!"
تهیونگ لبخند زد:"اوه جونگ کوکی می دونم اما..."
جونگ کوک دوباره تکانش داد:"نهههههه! تو هنوز نفهمیدی! من عاشقتم عاشق همه چیزت! حتی عاشق گذشته و گناهانت! عاشق اشتباهات و عیبات! من نمی خوام جبران کنی یا سعی کنی خوشحالم کنی! تو لکه نیستی بلکه فرشته ای که از آسمون واسه
من فرستاده شده.تو مال منی و من هیچوقت از داشتن تو پشیمون نمیشم. من انتخابت کردم! تو خواسته من بودی و اگر بمیرم و بازم به این دنیا برگردم بازم عاشقت میشم و باز هم همه این کارا رو انجام میدم پس دیگه نمی خوام این حرفا رو بشنوم فهمیییدی؟!"تهیونگ فقط سر تکان داد چون می ترسید اشکهایش خفه اش کنند. جونگ کوک بغلش کرد و سرش را بوسید:"من بهت قول داده بودم و حالا از تو می خوام بهم قول بدی دیگه اینطور فکر نکنی و تا دم مرگ با من بمونی"
ESTÁS LEYENDO
✦𝐌𝐲 𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥✦ First Chapter
Fanfic[Completed] Couple: Kookv Genre : Smut / romance / angest / drama Other couple : -- Up day : Every Sunday and Wednesday جونگ کوک، کسی که ۱۲ سال رو دنبال عشقش میگرده و در نهایت اون رو در کاباره پیدا میکنه اما به عنوان یک فاحشه با لقب پرنسس! و حالا ج...