جونگ کوک با تمام قدرتش داد زد:"چون من عاشقتم!"
_______________
"چی....؟"
صدای تهیونگ شکست:"عاشق؟!"صدای جونگ کوک هم ضعیف شد:"آره..."
پشتش را به تهیونگ کرد و سعی کرد تا هیجانش را مخفی کند (بهش اعتراف کردم! حالا چکار میکنه؟خیلی زود بود! لعنت! اونکه منو نمی شناسه!خیلی زود بود...)داشت با خودش کلنجار می رفت که تهیونگ زمزمه کرد:"عشق چیه؟"
جونگ کوک زیر چشمی به او نگاه کرد. تهیونگ تعجب کرده بود:"اگر تو منو دوست داری پس باید منو بگایی! مگه نه؟"
خیلی بی عاطفه و بی حس بنظر می آمد. جونگ کوک آهی کشید:"نه...اون شهوته....عشق نیست"
تهیونگ با ملایمت پرسید:"فرقشون چیه؟"جونگ کوک لبخند تلخی زد:"تو هنوز نمی دونی فرقشون چیه؟"
"نه....چرا بهم نشونش نمیدی آقای جئون؟"
داشت جونگ کوک را مسخره میکرد.جونگ کوک سرش را پایین انداخت:"من سعی کردم ولی تو..."
"پس دلیل این کارای احمقانه ات عشقه؟"
بناگه تهیونگ خندید. خیلی کثیف و قلب شکننده."احمقانه؟!"صدای جونگ کوک نامفهوم بود:"در نظر تو...کارای من....احمقانه بود؟!"
تهیونگ هنوز هم لبخند زهراگینی برلب داشت:"می خوایی من عشق رو نشونت بدم؟"
اشک داغ در چشمان جونگ کوک حلقه زد:"تو فکر می کنی می دونی عشق چیه؟"تهیونگ نزدیک تر شد:"آره...لااقل بیشتر از تو می دونم....لااقل عشقی که من میشناسم واقعی تر از عشق توعه!"
جونگ کوک لبهایش را بهم فشرد. چه بلایی سر تهیونگش آمده بود؟چرا آن پسر بی گناه به چنین شخص گناهکاری تبدیل شده بود؟ تهیونگ مقابلش رسید و کمربندش را چسبید. جونگ کوک فهمید می خواهد چکار کند و دستهایش را گرفت:"نکن..."
" تو از عشق می ترسی ولی..."نگاه و لهن تهیونگ مثل یخ سرد شده بود:"من هر شب باهاش روبرو میشم!"
جونگ کوک چشمانش را بست و زمزمه کرد:"لطفاً برو..."
تهیونگ دست از کمربند او کشید و به سردی خندید:" وقتی حس کردی آماده ای عشق منو قبول کنی ، به کاباره بیا"______________
یسونگ در زد و زد و زد اما کسی جوابش نداد. مجبور شد از کلید اضطراری که جونگ کوک برای چنین روزهایی به او داده بود استفاده کند.
خانه کاملا تاریک بودو دود سیگار همه جا را پر کرده بود.یسونگ چـراغها را روشن کرد و صدایـش کرد:"هی؟مرد عاشق کجایی؟"
بو از اتاق خواب جونگ کوک می آمد. یسونگ آنجا رفت. جونگ کوک در تاریکی لب پنجره نشسته بود و سیگار می کشید:"روشن نکن..."
دست یسونگ به کلید چراغ نرسیده پایین افتاد:"به موبایل و تلفن خونه خیلی زنگ زدم ولی جواب ندادی...دیروز کنفرانس داشتیم و امروز باید به بوسان می رفتیم!"
![](https://img.wattpad.com/cover/303381387-288-k124298.jpg)
KAMU SEDANG MEMBACA
✦𝐌𝐲 𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐢𝐟𝐮𝐥✦ First Chapter
Fiksi Penggemar[Completed] Couple: Kookv Genre : Smut / romance / angest / drama Other couple : -- Up day : Every Sunday and Wednesday جونگ کوک، کسی که ۱۲ سال رو دنبال عشقش میگرده و در نهایت اون رو در کاباره پیدا میکنه اما به عنوان یک فاحشه با لقب پرنسس! و حالا ج...