죽음
مرگ(-نمیتونید از سرنوشت فرار کنید..
-اون همیشه دنبالتونه... بهترین کار مبارزه با اونه
-براتون ارزوی موفقیت دارم)
حرفای همیشگی تو گوشش میپیچید و اونو برای کارش مسمم تر میکرد درسته نمیتونست جلوی رخ دادن اتفاقات رو بگیره ولی میتونست بجنگه و نجات پیدا کنه
-سرورم جنگجو جانگ اینجا هستند
هردو بلند شدند و با جمع و جور کردن اوضاع هوسوک داخل شد اول نگاه متعجبی به هردو انداخت و بعد سمت ولیعهد برگشت و تعظیم کرد
-سرورم بهتره من بر...
-تو همینجا میمونی کیم
ولیعهد نگاهشو از امگاش گرفت و با سر به مبارز گفت شروع کنه لحظه ای که منتظرش بود داشت فرا میرسید
-همونطور که دستور دادید پیداش کردم شاهزاده ... بیاریدش!
همونموقع نگاه کنجکاو تهیونگ به سمت در برگشت و دو سررباز که مردی که به داخل میکشیدند نگاه کرد حقیقتا نمیشناختش و حتی نمیدونست چرا ولیعهد خواسته اونم داخل بمونه
-خواجه هان شایعه رو پخش کردهولیعهد پوزخندی زد و تهیونگ همچنان کنجکاوانه نگاهشون میکرد تو قصر شایعه های زیادی درباره ی ولیعهد میپیچید اما خواجه هان کدومشون رو پخش کرده بود؟
-س..سرورم اشتباه شدم مم..من هیچوقت...اخخ
با لگدی که هوسوک به کمر مرد زد حرفش قطع شد و جونگکوک به وضوح لرزیدن تهیونگ رو احساس کرد نچ نچ قلب کوچولوش خیلی ضعیف بود اما شاهزاده قرار نبود بذاره همینطور بمونه
-میبینی امگا؟ مردی که گفته من جفتمو رد کردم این مرده!
تهیونگ به مرد روبه روش نگاه کرد و برعکس تصورات ولیعهد پوزخندی زد
-کنجکاوم بدونم میخواین باهاش چیکار کنین!
جونگکوک لحظه ای با تعجب به پسر نگاه کرد و بعد سمت خواجه شایعه پخش کن برگشت
-تو میدون شهر اعدامش کنین و اعلام کنین ولیعهد جفنتشو پیدا کرده و به زودی باهاش ازدواج میکنه! هرکس چرت و پرتهایی مثل این مرد بگه به سرنوشتش دچار میشه
-سرورمممم منو عفوو کنیننن سرورمممم
مردی که لحظه های اخرش رو التماس میکردی اما ولیعهد بی تفاوت بهش نگاه میکرد تهیونگ ته قلب احساس سوزش داشت از غم!
KAMU SEDANG MEMBACA
𝙏𝙝𝙚 𝙁𝙪𝙩𝙪𝙧𝙚 𝙌𝙪𝙚𝙚𝙣ㅣkookv
Fiksi Penggemarیک شب تاریک روی پل امگای زیبا جفتشو ملاقات میکنه:) اما انتظار نداشت جفتش ... *** درحالی که نفس های گرمش رو روی لبای وسوسه انگیزش خالی میکرد پرسید -تنهام نمیزاری؟ لحن محکم معشوقه ش باعث شد لرز زیبایی از ستون فقرات...