•○●Part10●○•

842 179 13
                                    

Red
قرمز!

خسته خودشو روی صندلی پرت کرد و با لوسی از هیونگش اویزون شد احساس میکرد داره فلج میشه. نامجون با مهربونی موهاشو نوازش کرد و لبخندی زد

-چرا ملکه کوچولو انقدر خسته ست؟

تهیونگ لباشو برچید و ادای گریه کردن رو دراورد جین چشمی براشون چرخوند و سوزن های طب سوزنیش رو توی جعبه ی مخصوصش جمع کرد

-اون زنیکه ی پیر دو تا کتاب کلفت رو سرم گذاشت و گفت باهاشون راه برمممم گردنم درررد میکنننهه من الفامو میخواممم

بعد اتمام حرف سر جاش صاف نشست و جعبه کیک برنجی هایی که همیشه نامجون براش میخرید رو بغل کرد و مثل بچه ای تو اغوشش تکونشون داد

-نگران نباشین عزیزام مامانی همتونو میخوره

مقابل نگاه متعجب زوج کیم رو یکی از کیک ها بوسه ای زد و سریع گازش گرفت. جین بسمتشون اومد و پیششون رو صندلی نشست

-مگه نمیدونی ولیعهد کجاست؟

تهیونگ دستشو به نشونه ی سکوت بالا اورد و با لذت و خیلی خیلی اروم کیک های تو دهنش رو جوید و از مزه ی خوبشون اومی کشید، چشمای بسته شده ش رو باز کرد و بعد قورت دادنش گفت

-نه صبح که اومد نگفت قراره جایی بره

با یاداوری کارهای الفاش اخمی کرد یک روز سرد بود و روزی مهربون میشد و این باعث سردرگمی تهیونگ اون نمیتونست حرفای بیرحمانه ی جفتش رو ببخشه و از طرفی نمیتونست جلوی تند شدن ضربانش در مقابل کارهای قشنگش بگیره

-راستی لباست خیلی قشنگه برای ملکه اینجوری ادامه شده بودی؟

تهیونگ نگاهی به دامن قرمزش انداخت و سرخ شد با اینکه خیلی بد رفتار کرده بود اما نتونست لباس قرمز نپوشه! حالا که الفا دوست داشت لباس قرمز بپوشه تهیونگ برای به دست اوردنش لباس قرمز هم میپوشید

-خ..خب

با صدای باز شدن در نگاه هر سه به طرفش رفت و تهیونگ همون لحظه اخم سنگینی با جیمین که جلوی در ایستاده بود و کرد و بلند شد دوست نداشت بقیه ی هیونگاش بفهمن با جیمین قهره پس پشت بهشون با صورت بی حسی که شبیه به لحن سرزنده ش نبود گفت

-جیمینی هیونگ

دستشو دور گردن پسر بزرگتر انداخت و جیمین که متوجه کار پسر شده بود اروم خندید و دستشو دور کمرش انداخت

-تهیونگی

تهیونگ با همون حالت با صدای اروم و خشنی که لرزه ای به تن مرد انداخت گفت

-نمیخوام کسی باخبر بشه اما حواست باشه دور و برم نپلکی

ازش فاصله گرفت و به طرف نامجون و جین برگشت و لبخند بزرگی براشون زد و بعد با جعبه ای که بچه هاش محسوب میشدن از اونجا بیرون زد

𝙏𝙝𝙚 𝙁𝙪𝙩𝙪𝙧𝙚 𝙌𝙪𝙚𝙚𝙣ㅣkookvDove le storie prendono vita. Scoprilo ora