When the east winds blow3

628 129 10
                                    


شرلوک از جاش بلند شد و گفت : با وجود این که سرم شلوغه ولی قبولش میکنم
خانوم هادسون به حالت غرغر گفت : تو که تا همین دیروز داشتی از بیکاری مینالیدی ...
شرلوک با تشر گفت : خانوم هادسون فک کنم شیرینیات الان میسوزن بهتره بری سراغشون
و بعد طوری که انگار میخواد به زور بیرونش کنه فرستادش سمت در و درحالی که خانوم هادسون هنوز داشت غرغر میکرد درو بست
و بعد رفت توی اتاقش و مثل همیشه کت مشکیشو برداشت
نگاهی به پیراهن های توی کمد انداخت و پیراهن سفیدشو برداشت و  پوشید از اتاق اومد بیرون  کت و پالتوشو پوشید و گره شالگردنشو دور گردنش سفت کرد و جلوتر از گرگ راه افتاد
گرگ لبخندی زد و گفت : خوشحالم برگشتی مرد ..

و همین باعث شد شرلوک لبخند بیحالتی بزنه
تو ذهنش بگه خودمم خوشحالم که برگشتم وقتی به صحنه جرم رسیدن شرلوک سریع دست به کار شد و کل صحنه جرم رو بررسی کرد
مدام با خودش حرف میزد و گاهی با کسی که انگار اونجا حضور داره صحبت میکرد
و باعث تعجب بقیه میشد
گرگ سعی کرد وانمود کنه منظور شرلوک اونه اما شرلوک خیلی سریع زد تو پرش
و گفت : ساکت شو لستراد نمیتونم تمرکز کنم
درضمن با جان بودم ن با تو
و بعد تازه یادش اومد جان اونجا نیست
برای همین خودشو به اون راه زد و به کارش ادامه داد
وقتی کارش تموم شد روبه گرگ گفت : این پرونده که اصلا قتل نیست ،  نا امید شدم واقعا کسل کننده بود ..ولی نه به عنوان دست گرمی بد نبود
اما همون لحظه صدای جان طوری که انگار داره از ناخداگاهش صحبت میکنه توی سرش پخش شد (خودنما)
شرلوک سری تکون داد و گفت : خفه شو ..
و باعث شد همه با تعجب نگاش کنن چون هیچکی هیچی نگفته بود

گرگ پوفی کرد و گفت : جای این کارا بگو جریان چیه
شرلوک به جسد که روی زمین افتاده بود نگاه کرد و گفت : درا قفل بودن پنجره ها فقط از داخل باز میشن پس قاتل یا توانایی رد شدن از دیوار داره یا این که باید هنوز تو خونه باشه
از اونجایی افرادت کل خونه رو شخم زدن
پس هیچ قاتلی درکار نیست
و بعد با خودش به حالت مضحکی گفت : پس چه جوری یه چاقو اندازه ساطور توی گردنش فرو رفته
روبه گرگ کرد و گفت : از زاویه وایسادنش مشخصه که پشت به کابینت ها بوده
به چاقو نگاه کن هیچ فشاری اونو توی گردنش فرو نکرده درضمن اون چاقو با زاویه نوددرجه توی گردنش فرو رفته هیچکس نمیتونسته همچین ظربه ایی بزنه مگه این که به اندازه اون کابینت های بالایی قد بلند بوده باشه
مقتول هیچ تلاشی نکرده ینی اصلا از چیزی خبر نداشته
خب پس چه طور ممکنه یه قاتل با قد دومتر و بیست سانت بیاد توی خونت یه ساطور رو توی گردنت فرو کنه و بعد از دیوار بره بیرون ؟
سادس قاتل هنوز اینجاس
اما متاسفم چون باید بگم قاتل اصلا آدم نیست

و بعد سمت گربه صاحب خونه که روی مبل لم داده بود رفت و توی بغلش گرفتش
نیشخندی زد و گفت : اینم قاتلی که دنبالش بودی
گرگ مات و مبهوت به شرلوک خیره شده بود
شرلوک نفس عمیقی کشید و گفت : توی اون کله کوچیکتون چی میگذره واقعا باید جای ساکت و آرومی باشه ، برای تعطیلات فوق العادس
گربه عادت داشته بره روی کابینت
معمولا دوس دارن جاهای بلند بشینن بلند ترین جای این خونه روی این کابینت هاس و اگه مدرک بیشتری بخوای باید جای خراش پنجه هاش روی کابینتو بت نشون بدم
درضمن این گربه عادت های بد دیگم داشته از جمله کش رفتنه وسایل، زیر مبل پر از وسایل مختلفه که از همه جای خونه کش رفته
چاقوی توی گردن مقتول بلنده اما کاملا سبکه از نوع چاقو ایه که ماهیگیرا برای تیکه تیکه کردنه ماهی ازش استفاده میکنن، تیز  در عین حال سبک پس یه گربه خیلی راحت میتونه بلندش کنه
گربه فقط چاقورو برای بازی با خودش برده روی کابینت
از اونجایی گربه ها اکثرا عادت دارن همه چیزو بندازن پایین گربمون از بازی با چاقو خسته شده و پرتش کرده پایین
این زن فقط درزمان و مکان بدی بوده ....
لستراد چندبار پلک زد و بعد گفت : خدای من ....
شرلوک شالگردنشو دور گردنش بست و همزمان که از در میرفت بیرون گفت : احتمال این که حیوون خونگیت تورو بکشه خیلی کمه ولی هیچوقت صفر نیست

"I" that "am lost" Oh, who will find me?...Where stories live. Discover now