When the east winds blow13

453 95 6
                                    

باز شد یوروس به شرلوک اشاره کرد و گفت : برش دار
شرلوک جلوتر اومد و با دیدنه اسلحه حالت چهرش متعجب شد 
اسلحه رو برداشت و طوری که انگار نمیدونه باهاش چیکار کنه همین جوری تو دستش نگهش داشت و بعد نگاهش به جان افتاد که با استرس داشت نگاش میکرد
یوروس روی صندلیش جا به جا شد و گفت : خب ...برای بازی آماده ایین ؟
مایکرافت نگاه بی حسی به چهره یوروس کرد و گفت : این مسخره بازی رو تموم کن
اما یوروس با هیجان بیشتری گفت : فک میکنم هممون به یکم آدرنالین نیاز داشته باشیم
پس یه تکونی به خودتون بدین
نگاهشو به شرلوک داد و گفت : بازی اول اینجوریه که باید از بین جان و مایکرافت یه نفرو انتخاب کنی تا اونو بکشه
و بعد با چشماش به رئیس زندان اشاره کرد
قیافه هر سه تاشون وحشت زده به نظر میومد
شرلوک با وجود این که خودشو خیلی کنترل کرده بود اما بازم یه مقدار  حالت چهرش تغییر کرد
اسلحه رو سمت مایکرافت گرفت
اما مایکرافت خودشو عقب کشید و گفت : من نمیتونم ....
شرلوک همون طور موند و حرکتی نکرد انگار امیدوار بود مایکرافت نظرش عوض بشه
چون دلش نمیخواست اسلحه رو به جان بده
ولی مایکرافت از موضعش عقب نکشید
و شرلوک ناچار شد سمت جان بچرخه ، جان جلوتر اومد و انگار که خواست کارو برای شرلوک راحت تر کنه
اسلحه رو بی حرف از دستش گرفت
یوروس لبخندی زد و گفت : برای این که بهتون انگیزه بدم  فک کنم این مناسب باشه
و بعد صندلیشو عقب کشید
رئیس با دیدنه کسی که پشت سر یوروس به صندلی بسته شده بود با داد گفت  : اون زنه منه ....خواهش میکنم ولش کن ....اون گناهی نداره ....ولش کن ....التماس میکنم
و بعد سمت جان چرخید و گفت : بهم شلیک کن ، اگه منو نکشی اون زنمو میکشه ...التماس میکنم منو بکش
اما جان هرچقدر تلاش کرد نتونست به اون مرد شلیک کنه نمیدونست چرا شرمندس
شرمندس که اونو نمیکشه ؟ از کی تاحالا باید بابت همچین چیزی شرمنده بود ..
مرد دیگه صبر نکرد تا جان تصمیم بگیره
اسلحه رو از دستش قاپید و به خودش شلیک کرد
جلوی صورت مات و مبهوت جان خودشو کشت
مایکرافت شرلوکم انگار جا خورده بودن
یوروس سری از تاسف تکون داد و گفت : بازی رو خراب کردین
جان با لحن عصبی گفت : ازم انتظار داری آدم بکشم ؟ اونم انقدر راحت ؟ فک میکنی انقدر بی وجدانم ؟
یوروس اخم بی حالتی کرد و گفت : خب ..وجدانت الان باعث مرگ دونفر شد
و قبل از این که جان چیزی بپرسه چرخید و به همسر رئیس زندان شلیک کرد ، جان با وحشت به یوروس که بیخیال روی صندلیش لم داده بود و طوری بهشون نگاه میکرد که انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده خیره شد و دندوناشو ناخداگاه از حرص روی هم فشار داد
اسلحه رو روی زمین انداخت و گوشه اتاق نشست زیر لب گفت : تو یه هیولایی ...
شرلوک دو دل بود که بره پیشش یا نه اما با صدای باز شدنه در اتوماتیک به خودش اومد
یوروس لبخندی زد و گفت : جان ؟
و جان بی حرف از جاش بلند شد جلوی چشمای مضطرب شرلوک از اتاق بیرون رفت
یه نگهبان تا اتاقی که باید میرفت همراهیش کرد
یوروس پشت میز نشسته بود و یه صندلی ام برای جان خالی گذاشته بود

جان بی حرف روی صندلی نشست
یوروس لبخندی زد و گفت : قسمت اول بازیو دوس داشتی ؟
جان با حرص گفت : چرا زنشو کشتی ؟ ...اون خودشو فدا کرد ...خودشو کشت ...
یوروس خیلی جدی گفت : اون بازی رو خراب کرد
قانون بازی رو شکست ...
جان دیگه رسما داشت دیوونه میشد با لحنی که شوک شدن توش کاملا مشهود بود گفت : بازی ؟ همین الان دونفر مردن ...تو به این میگی بازی ؟
یوروس دوباره لبخند زد و گفت : همه میمیرن

جان نفس کلافه ایی کشید و گفت : نه اینجوری
لبخند یوروس عمیق تر شد و گفت : باور نکردنیه ، تو برای کسایی که کلا ده دقیقس شناختیشون اینجوری احساساتی شدی ، واقعا جالبه
و باعث شد جان با خودش فک کنه این زن صد در صد دیونس

"I" that "am lost" Oh, who will find me?...Onde histórias criam vida. Descubra agora