همون طور که گوشیو تو دستش نگه داشته بود با دست آزادش فانوسو برداشت و شروع به گشتن توی اتاق کرد
فقط چند ثانیه طول کشید تا متوجه بشه جایی توشه یه اتاق تو یه ساختمون نیست
بلکه یه اتاق فیکه که با الوار ساخته شده
دیوارا آجری یا سیمانی نبودن و از درز های دیوار هوا با فشار داخل میومد
این ینی دور و بر اون اتاق هیچی نیست
دستشو روی دیوار ستون کرد و با قدرت هول داد
همون طور که پیش بینی کرده بود دیوار مثه یه برگه کاغذ از هم وا رفت و روی زمین افتاد
و شرلوک خونه بچگایشو مقابلش دید
خاطره زیادی ازش نداشت اما تصویرش مثل یه عکس با کیفیت بالا توی ذهنش ذخیره شده بود
فانوسو بالا تر گرفت تا جلوی پاش روشن بشه
و گوشی رو به صورتش چسبوند زمزمه کرد : جان ..حالت خوبه ؟
انگار جزو کارای واجبش بود که هرچند دقیقه یه بار اینو بپرسه
صدای جان گرفته به نظر میومد اما بعد با هیجان توام با ترس زمزمه کرد : شرلوک فک کنم فهمیدم کجام
و بعد منتظر نموند تا شرلوک چیزی بپرسه
و سریع گفت : اینجا یه چاهه ...شرلوک من ته یه چاهم
شرلوک لبای خشکشو با زبونش خیس کرد و همون طور که سمت خونه میرفت گفت : نگران نباش جان ، نجاتت میدم
با رسیدن به خونه درو هول داد ، در روی پاشنه زنگ زدش چرخید و آروم با صدای جیر جیر مانندی باز شد
داخل خونه از بیرونم سرد تر بود طوری که شرلوک نفهمید اون لرزش خفیف بدنش به خاطر سرماس یا ترس
خونه مدت ها بود که خالی مونده بود بوی خاک
و حتی کمی نم به مشام میرسید و تنها نور توی خونه نور ماه بود که شرلوک با باز کردنه در دو لنگه و بزرگ سالن اصلی خونه باعث شد بود به داخل راه پیدا کنه و کمی داخل خونه رو روشن کنه
شرلوک آهسته قدم برمیداشت
نمیدونست چی انتظارشو میکشه ، قصد ریسک کردنم نداشت
صدای یوروس سکوتو شکست
داشت همون آهنگو زمزمه میکرد"I" that "am lost" Oh, who will find me?...
من که گم گشته ام آه، چه کسی مرا پیدا میکند؟.."I" that "am lost" Oh, who will find me?
Deep down below the old beech tree?
"Help" succour "me" now the east winds blow
16 by six, "brother" and under we go!من که گم گشته ام آه، چه کسی مرا پیدا میکند؟
در اعماق آن پایین، زیر درخت راش قدیمی؟
کمک، یاری ام کن اکنون که بادهای شرقی می وزند
! شانزده با شش ، برادر و باید پایین برویم"without your love", he'll"without your love", he'll be gone before.
"save" play for strangers, show love the door.
"My soul seek" the shade of "my" willow's bloom
Inside, brother mine -
Let Death make a "room".. بدون عشق تو، او قبل از آن رفته است
. بازی را برای غریبه ها نگه دار، عشق را به در نشان بده
روح مرا جستجو کن سایه ی شکوفه ی درختان بید من
- درون، برادرم
بگذار که مرگ اتاقی بسازدBe not afraid to walk in the shade
save one, "save" all, come try!
"My" steps - five by seven
"Life" is closer to heaven
Look down, with dark gate, from on high...از راه رفتن در سایه نترس
! کسی را نجات بده، همه را نجات بده، سعیت رو بکن
گامهای من - پنج با هفت
زندگی به آسمان نزدیکتر است
...به پایین نگاه کن، با دروازه ی تاریکی، از یک جای بالا"Before" he was gone - right back over "my" hill.
Who now will find him?
"Doom" shall I bring to him. I that "am" queen
"Lost" for ever, nine by nineteen. قبل از اینکه او رفته بود - درست پشت آنسوی تپه ی من
اکنون چه کسی او را پیدا میکند؟
.سرنوشت بدی را بایست برایش می آوردم. منی که ملکه هستمگم شدن و از دست دادن برای همیشه، نه با نوزده
"I am lost.
Help me brother.
Save my life
before my doom.
I am lost
without your love.
Save my soul,
seek my room.". من گم شده ام»
. برادر کمکم کن
زندگی ام را نجات بده
. پیش از سرنوشت بدم
من گم شده ام
.بدون عشق تو
،روحم را نجات بده اتاقم را جستجو کنشرلوک سرجاش وایساد به صدای خواهرش گوش داد
اون شعر دوباره توی گوشش زنگ زد
قلبش تیر کشید ، مچاله شد
اون شعر ......
از اون شعر متنفر بود ...اون شعر ریش قرمزو ازش گرفت
دوباره به صدا گوش داد و بعد آروم زمزمه کرد : ریش قرمز...
صدای خنده یوروس باعث شد اخم بی حالتی بکنه
یوروس با همون لبخند که شرلوک نمیدید اما حسش میکرد گفت : ریش قرمز شرلوک ! اون سگت نبود بود ؟ ما هیچوقت سگ نداشتیم ، تو خیلی به خاطرش التماس کردی ولی به خاطر آلرژی بابا هیچوقت برات سگ نخریدنجرقه ایی توی ذهن شرلوک خورد ، ریش قرمز....
ریش قرمز سگ نبود ....ریش قرمز ... پس اون کی بود ..
صدای جان از گوشی توی دستش به گوشش رسید : شرلوک اینجا استخون هست ...
گوش نداد ، گوشش پر بود ، ذهنش پر تر از گوشش
داشت به یاد میاورد
ریش قرمز .....دوستش ...بهترین دوستش ...
همه چیزو به یاد آورد ...اونا بازی میکردن ، بازی مورد علاقه شرلوک ، اونا دزد دریایی میشدن ساعت ها کنار رودخونه بازی میکردن
یوروس یه گوشه مینشست و تماشاشون میکرد
بهشون خیره میشد ، تا وقتی دست از بازی میکشیدن
حالا یادش اومد ، دوستش با چشمای خاکستری و موهای قرمز "ویکتور ترور "
خودشم نفهمیدچه طور این اسمو به زبون آورد ، لباش میجنبیدن درحالی که سرش سنگین شده بود
چشماش پر شده
خاطرات یه دفعه و بدون ذره ایی رحم به مغزش هجوم آورده بودن
دندوناشو روی هم فشار داد : ویکتور ...بهترین دوستم بود ...تو کشتیش ...
یوروس با لحن لطیفی زمزمه کرد : من هیچوقت بهترین دوست نداشتم ...هیچوقت حتی دوست نداشتم ....تو ...نادیده ام میگرفتی ...هر روز دور تر از شما مینشستم تا شاید بهم نگاه کنی ولی تو تمام توجهت ماله ویکتور بود
صدای جان دوباره از گوشی پخش شد : شرلوک ...این استخونا ....ماله یه بچس ....جیزز ....شرلوک پلکاشو روی هم فشار داد و اشکاشو عقب روند: میخوای همین کارو با جان بکنی؟
یوروس با لحن غمگینی گفت : من بهت اجازه دادم پیداش کنی ....معمارو حل کن ، گمشدتو پیدا کن
گمشده رو با لحن غمگین تری گفت و بعد سکوت ..دوباره اون شعرو زمزمه کرد
اینبار شرلوکم همراهش داشت زمزمه میکرد
YOU ARE READING
"I" that "am lost" Oh, who will find me?...
Fanfiction*کامل شده * *داستان حاوی اسپویل قسمت آخرفصل چهارم میباشد * The game is on