part 1(گذشته ی تاریک)

5.3K 613 131
                                    

سلام بچه‌ها من اومدم با بوک جدیدم‌....لطفا حمایت کنین....توجه کنین که ادامه دادن این فیک به واکنشاتون نسبت به همین پارت اول داستانم بستگی داره پس اگه دوسش داشتین نظر بدین ممنون ♥️♥️و لازم به ذکره که ایده‌‌ی داستان از یه نویسنده ی خارجیه

Pocketbangtan

که این ایدیشونه ولی این داستان به هیچ عنوان ترجمه نیست و قلم خودمه من فقط از ایشون ایده گرفتم و دوست داشتم که ایدیشون رو بنویسم.
.
.
.

به جمعیت مقابلش نگاهی انداخت....چه فضای شادی....همه کنار عزیزانشون مشغول خوش و بش، خندیدن و خوشگذروندن بودن...کاش اونم میتونست یه روز از ته دلش بخنده... کافه‌ای که توش کار میکرد کافه ی بزرگ و مجللی نبود ولی هنوزم میتونست صدای خنده‌‌ی زوج‌های مختلف که دستای همو گرفته بودن و به هم عاشقانه خیره شده بودن رو بشنوه.... کاش اون اینقدر تنها نبود....بعد از مرگ پدر و مادرش بر اثر تصادف توی سن پانزده سالگی مجبور به کار کردن شد....اون توی سئول بزرگ کسی و نداشت... البته به جز دوست صمیمیش یا همکارش پارک جیمین که تنها دلیل شادی اندکی بود که توی زندگی تهیونگ بیست ساله وجود داشت. غرق تماشای جمعیت بود که صدای جیمین اونو از جاش پروند

-هی ته...

-هیونگ!... چی شده؟

-میز شماره پنجو ببین پسر...

-خب! دیدم! همون پیرزنه با اون لباسای گشاد مسخر...

-تهیونگ خفه شو! اون یه جادوگره!

-چی میگی هیونگ؟ واقعا به این چیزا اعتقاد داری؟ ما الان تو سال دوهزار و بیست و دو هستیم! فاکینگ دو هزار و بیست و دو!

-تهیونگ...امتحانش که ضرر نداره‌‌...‌ فانه! میگن طالع بینیم انجام میده! وقتی داشتم سفارشاشونو می‌بردم داشت واسه همون دختره که کنارش نشسته این کارو میکرد!

تهیونگ کلافه چشماشو چرخوند ولی جیمین مصرتر از این حرفا بود

-ته...خواهش میکنم! به خاطر هیونگت....بیا بریم پیشش‌‌...کنجکاوم...دوست دارم با هم بریم برام جالبه...

بالاخره تهیونگ تسلیم هیونگش شد و به طرف میز شماره‌‌ی پنج رفتن. حالا میدونست جزییات صورت پیرزن رو ببینه. اون یه صورت سفید و چروکیده با چشمای سبز و موهای سفید یکدست داشت و به محض دیدنشون گفت

-سلام آقایون جوان...چی باعث شده سر میز یه زن پیر پیداتون شه‌‌....

-م... ما می‌خوایم امتحان کنیم...

پیرزن که منظور جیمین رو از امتحان متوجه شده بود جواب داد

-با کدومتون شروع کنیم؟

جیمین پسر موقهوه‌ای کنارش به جلو هل داد و جواب داد

-با ایشون....

My Naughty bunny (Vers)Where stories live. Discover now