یک هفته بعد
منو کوکی روزای فوق‌العاده ای رو با هم میگذرونیم و تو هفته‌ای اخیر سعی کردم به خاطر گندی که زدم از دلش درارم و کلی گردش بردمش و لوسش کردم فقط به امید اینکه یه هویج دیگه به میزان علاقش به من اضافه بشه!
وقتی از سر کار برگشتم خونه به استقبالم نیومد که خب از نظرم خیلی عجیب بود! ولی وقتی دیدم داره یه فیلم سینمایی میبینه و گوشاش برای توجه بیشتر به فیلم بالا پریدن؛ دلیلشو فهمیدم.
-هی کوکی...من اومدم!
یکی از گوشاش به سمت عقب متمایل شد تا اندکی توجه بهم نشون بده ولی همچنان نگاهش به صفحه‌ی تلویزیون بود.
واقعا مکانیزم جالبیه! کاش آدما هم اینجوری بودن! ولی اون برام کافی نبود چون من همه‌ی توجهشو میخواستم.
-هی کوکی! نگام نمیکنی؟
درحالیکه هنوز به طرفم برنگشته بود و همچنان یکی از گوشاش به طرفم متمایل شده بود جواب داد
-تهیون من دارم به حرفات گوش میدم ولی چیز مهمی نمیگی...کوکی کار داره!
خدای من اون خیلی بامزس! باید قورتش بدم!
به طرفش رفتم و کنارش روی مبل نشستم ولی از نیشخند شیطانیم نیتمو متوجه شد
-تهیووون... لطفاً....الان نه...جای حساس فیلمه...
ولی من کسی نبودم که در برابر بامزگی‌هاش مقاومت کنم پس لپشو با دستم فشار دادم
-کیووووت...
-تهیون! فاک یو! لپمو ول کن!
با اخم بامزه ای گفت
-خب توله خرگوش بداخلاق این فیلم مناسب تو نیست مگه نگفتم فقط کارتون ببین؟!
بی‌توجه به حرفم پرسید
-تهیون عشق یعنی چی؟ آقاهه تو فیلم به خانمه گفت عاشقتم بعد بوس عذرخواهی کردن... چرا ازش معذرت خواهی کرد؟ عاشقتم معنی بدی داره؟
خب مثل اینکه خرگوشم همه چیو با هم قاطی کرده و ظاهراً من تنها کسیم که می‌تونه سوالشو جواب بده.
- خب وقتی به کسی میگیم که عاشقشیم...یعنی خیلی دوسش داریم و بدون اون نمیتونیم زندگی کنیم...یعنی از بودن در کنارش لذت می‌بریم و باعث خوشحالیمون میشه... اون بوسه هم...خب اون ... می‌دونی کوکی آدما فقط برای معذرت خواهی کردن همو نمیبوسن...
سعی کردم به ساده ترین حالت ممکن توضیح بدم تا متوجه بشه....بعدشم تنهاش گذاشتم تا تو‌ی اتاق لباسامو عوض کنم ولی وقتی کارم تموم شد صداشو شنیدم
-عااااشقتم عاااشقتم!
چی؟ من الان چی شنیدم؟ اون ... الان... به من اعتراف کرد؟
ESTÁS LEYENDO
My Naughty bunny (Vers)
Fanficبه اکلیلی ترین بوک واتپد خوش اومدین... 🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈 غرق دیدن اخبار بود که با حرکت عجیب و جدید کوکی شوکه شد. اون خرگوش کیوت و دوست داشتنی از روی زانوش بالا رفته بود و حالا داشت پایین تنشو محکم به زانوی تهیونگ میکوبید و...
