یه هفته از استخدام کوکی میگذره و هیچکی نمیتونه تصور کنه که اون توله خرگوش که حالا یه مرد چهارشونه و قدبلند به نظر میرسید چقدر توی لباس فرم کافه و کلاه عجیبش بامزه به نظر میرسه. اون خیلی زود روال کار و یاد گرفت و حالا یکی از بهترین پیشخدمتای کافه بود!...
با رئیس سابقم توی کافه هماهنگ کرده بودم که کار پارت تایم بهش بده چون نمیتونستم دوریشو بیشتر از چند ساعت در روز تحمل کنم. گوشای بلند سفید و لبخند خرگوشیش حالا جایی از قلبم رو تصاحب کرده بودن که دسترسی بهش در طی سالها سخت ترین کار دنیا بود.
رئیسم میگفت اون بامزهترین پسریه که توی عمرش دیده...میگفت وقتی بهش میگه چیکار کنه با دقت بهش گوش میده و سرشو بالا پایین میکنه....میتونم تصورش کنم که چقدر شیرینه....
.
.
.روز تعطیلم بود و با بیقراری منتظر کوکی بودم...اون خرگوش کیوت حالا سر کار بود و حسابی احساس مسئولیت میکرد... اون فسقلی فکر میکنه مرد منه و میخواد ازم مراقبت کنه!
.
.
.
با صدای چرخش کلید از جام پریدم و به کسی که این روزا هوش و حواسمو ازم دزدیده بود خیره شدم... اون با شلوار جین زاپ دار و تیشرت سادهی مشکیش که به تنش چسبیده بود و عضلههای لعنتیشو نمایان میکرد، خیره کننده به نظر میرسید به حدی که دلم میخواست همین الان منو محکم به فاک بده!-سلام عسل تهیونگ!
-یااا هیونگ من ددیم!
دوباره این بچه و تخس بازیاش....
-ددی بیا بغلم ...
-تو بیا ددی خستس از سر کار اومده...
آیگووو این بچه... اگه یه روزی مردم رو قبرم بنویسید از شدت کیوت بودن خرگوشش مرده!
به طرفش رفتم و با پیچوندن دستام دور کمرش محکم بغلش کردم...عطر شیرینشو نفس کشیدم و تنشو به تنم فشار دادم...این همه دلتنگی واقعا خطرناک و غیر عادیه نه؟ من دارم مریض میشم....
-دارم خ...خفه میشم هیونگ....
اونقدری غرق افکارم بودم که متوجه نشدم چقدر توی اون حالت مونده بودم... آروم ازش جدا شدم و صورت سفید و بینقصش و قاب گرفتم که ببوسمش ولی سوالش باعث شد از ترس خودمو خیس کنم! فاک به کلی فراموش کرده بودم...
-تهیونگ برای کوکی آب هویج درست کردی؟
-خب... کوکی...میدونی چیه...
با من و من کردنم اخماش تو هم رفت و میتونستم تنش بدنشو حس کنم...دوباره گوشاش از شدت عصبانیت عقب رفتن...گااااد به فاک رفتم!
-آب هویج کوکی آمادس یا نهههه؟؟!
با دادی که سرم زد چشمامو بستم و با ترس جواب دادم:
-خب..یادم رفت..ولی میتونم برات بخ...
-حالا باهات چیکار کنم تهیونگ؟
ESTÁS LEYENDO
My Naughty bunny (Vers)
Fanficبه اکلیلی ترین بوک واتپد خوش اومدین... 🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈 غرق دیدن اخبار بود که با حرکت عجیب و جدید کوکی شوکه شد. اون خرگوش کیوت و دوست داشتنی از روی زانوش بالا رفته بود و حالا داشت پایین تنشو محکم به زانوی تهیونگ میکوبید و...