سلام من اومدم....وت و کامنت فراموش نشه 💓
.
.
.روحیهی سواستفاده گرم به جای من جواب داد:
-بوس معذرت.خواهی چی میشه ؟
در جواب جملم چیزی نگفت ولی گوشاش از هیجان بالا و پایین پریدن و لبخند دندوننماشو که اخیرا میتونم براش آدم بکشم، تحویلم داد. درحالیکه هنوز همونجوری لبخند زده بود روش خیمه زدم و دستامو دو طرف صورتش ستون کردم. خودمم به کارایی که میکردم آگاه نبودم ولی یه صدایی تو سرم میگفت که باید لبای شیرینو صورتیشو محکم ببوسم.
سرمو آروم به جلو خم کردم ولی اون چشماشو نمیبست و هرچقدر بهش نزدیکتر میشدم چشماش درشتتر میشد. وقتی تماس لبام با لبای پنبهای و لطیفش برقرار شد دیگه حالم دست خودم نبود و فقط میخواستم بیشتر پیش برم. تو دلم به جیمین و یونگی به خاطر حضورشون لعنتی فرستادم ولی سعی کردم از وقتم استفاده کنم و مک محکمی به لباش زدم.
چطور اینقدر داغ بود؟
داشتم از لطافت و گرمای لباش لذت میبردم که اخمشو دیدم. خدایا باز چه کوفتی اتفاق افتاده؟ یعنی فهمید این یه بوس معذرت خواهی ساده نیست؟ یعنی فهمید دارم سواستفاده میکنم؟ نکنه بدش اومد!! دستاشو جلوی سینم گذاشت و با یه حرکت صورتامونو جدا کرد. با صورتی گیج و پایین تنه ای سخت شده لب زدم
-چ.. چی شده کوکی؟
-کوکی میخواد بالا باشه!
شت! حالا فهمیدم! اون یه توله خرگوش سلطه گره! میخواد من زیرش باشم واقعا خنده داره! واسه همین بود که وقتی هنوز تبدیل نشده بود از روی وسایل بالا میرفت....میخواست برتریشو به رخم بکشه گااااد!
-ولی...ولی تو بلد نیستی این کارو بکنی کوکی...
اخمش غلیظ تر شد و قیافش جوری تو هم رفت انگار که فحش شنیده باشه
-از روی کوکی بیا پایین تهیون! همین حالا!
گاااد اون خیلی کیوته حتی وقتی سعی میکنه رئیس بازی دربیاره... چطوری قورتش ندم؟! ولی چون دوست نداشتم مورد ضرب و شتمش قرار بگیرم از روش پاشدم و روی تخت دراز کشیدم. طولی نکشید که روم خیمه زد.
-ب.. بلدی؟
-کوکی یاد گرفته!
-خب شروع کن...
لباشو روی لبام گذاشته و همهی کارایی که کردمو مو به مو تقلید کرد و باعث شد فکر کنم تو بهشتم! اون واقعا توی یادگیری سریعه! نفسام منقطع شده بود و درحالیکه دستامو روی کمرش گذاشته بودم و به خودم فشارش میدادم زیرش تکون میخوردم.
لعنت به جیمین و یونگی!
عضوم سخت شده بود و در مرز انفجار بودم ولی باید تمومش میکردم پس از خودم جداش کردم و از زیرش بیرون اومدم. حالا جفتمون روی تخت نشسته بودیم.
![](https://img.wattpad.com/cover/310347432-288-k279884.jpg)
VOUS LISEZ
My Naughty bunny (Vers)
Fanfictionبه اکلیلی ترین بوک واتپد خوش اومدین... 🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈 غرق دیدن اخبار بود که با حرکت عجیب و جدید کوکی شوکه شد. اون خرگوش کیوت و دوست داشتنی از روی زانوش بالا رفته بود و حالا داشت پایین تنشو محکم به زانوی تهیونگ میکوبید و...