سلام بچه ها من اومدم.... لطفاً با وتها و کامنتای قشنگتون بهم انرژی بدین💓حالا هم که تا اینجا اومدین لطفاً فالو کنین🥺🥺🥺💓🍭
.
.
.با دیدنش پچپچای بقیه شروع شد و اون هیچ ایدهای نداشت که دارن راجع به خودش صحبت میکنن. تنها چیزی که اون لحظه میدید هویجایی بودن که با سلیقه چیده شده بودن پس به طرفشون رفت و چند تا برداشت.
-هی...احمق...داری چیکار میکنی؟؟
با شنیدن صدای اونا گوشاش بالا پرید و به طرفشون برگشت.
-من احمق نیستم!
-مثل اینکه هوس کتک کردی... اونارو با زبون خوش بزار سر جاش...
-اینا مال کوکیه...کوکی خودش هویجارو برداشته...
-کوکی چه خریه؟ میزاری سر جاش یا جوری بزنمت که نتونی از جات پاشی پسرهی احمق خرگوش نما؟
-فاااااک یو!!
-چی گفتی احمق؟
با جلوتر اومدن مرد فروشنده کوکی حالت تهاجمی گرفت. گوشاش عقب رفتن و دمش پف کرد و با اخم بامزهای به مرد خیره شده بود...اون حاضر بود هرکاری بکنه ولی اون هویجارو از دست نده...
.
.
.
تهیونگ بعد از مدتی گشتن چشمش به خواربار فروشی محلشون افتاد.-او فاااااک جیمین اون ...اون کوکیه ... داره با اون مرده دعوا میکنه....
-منتظر چی هستی بیا بریم!
.
.
.
درسته اونا درست وقتی کوکی رو پیدا کردن که در حال کتک زدن مرد فروشنده بود.-یکی منو از دست این مردک روانی نجااات بده!!
همهی اطرافیانش از ترس به خودشون میپیچیدن و کسی با دیدن قدرت اون بچه خرگوش جرئت نداشت بهشون نزدیک بشه به جز شخصی که اونو خیلی خوب میشناخت.
تهیونگ بعد جدا کردن کوکی از مرد فروشنده از اون عذرخواهی کرد و جیمین هویجارو ازش خرید. تو کل مسیر دست کوکی و محکم گرفته بود و هیچکس صحبتی نمیکرد و تنها صدایی که شنیده میشد صدای دهن و جویدن خرگوشی بود که بیتوجه به همهچی در حال خوردن بود و دنبال تهیونگ کشیده میشد.
-خدای من کیوتمممم! نوش جووونت!
جیمین بعد نگاه کردن به کوکی گفت و بالاخره سکوت و شکست.
-هی جیمین جهت اطلاعت کیوتت فروشندهرو تا حد مرگ کتک زده و با دندوناش دستشو با تمام قدرت گاز گرفته!!
-باااشه حالا اغراق نکن...
تهیونگ رو به کوکی که با بیخیالی مشغول خوردن بود لب زد
- چرا گازش گرفتی کوکی؟ چرا کتکش زدی ؟ اونا مال خودش بودن!!
کوکی درحالیکه دهنش پر بود و به نظر میرسید جایی داخلش وجود نداره که خالی باشه جواب داد
ESTÁS LEYENDO
My Naughty bunny (Vers)
Fanficبه اکلیلی ترین بوک واتپد خوش اومدین... 🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈 غرق دیدن اخبار بود که با حرکت عجیب و جدید کوکی شوکه شد. اون خرگوش کیوت و دوست داشتنی از روی زانوش بالا رفته بود و حالا داشت پایین تنشو محکم به زانوی تهیونگ میکوبید و...