سلاااام...من عرضی ندارم فقط وت و کامنت فراموش نشه💓🌷
.
.
.حس عجیب و خوشایندیه...خدایا من دارم با این بچه خرگوش چیکار میکنم؟
اون بچه خرگوش لعنتی اونقدر باسنشو ناخواسته و محکم رو دیک من فشار داده بود که کاملا سفت شده بودم و نالههای ظریف ، کشدارش و پی در پیش باعث شده بود زانوهام سست شن. تا حالا هیچکس همچین تاثیر عمیقی روم نداشت. با دستاش محکم دو طرف وانو گرفته بود و بدنش و تکون میداد جوریکه مجبور شدم دستمو دور کمرش حلقه کنم که خیلی جا به جا نشه.
-ت..تهیون....هاااا....هههه....
صداش حتی برای لحظه ای قطع نمیشد بالاخره آنقدر حرکات دستم رو عضوش و سریع کردم که توی آب کام شد و بعد از لرزشای ریز بدنش و آه و ناله های ضعیف و ظریفش منم توی باکسرم کام شدم. خودمم هنوز باورم نمیشه!
-شتتت...خرگوش پر سرو صدا!
بعد از تمیز کردن خودمون و پوشیدن لباسامون حس میکردم واقعا به استراحت نیاز دارم. هضم کردن همه چی برام زیادی سخت بود. من توی حموم فقط با تکون خوردنای اون بچه خرگوش و صداش ارضا شده بودم. البته این حقیقت که چقدر صدای قشنگ و ظریفی هم داشت نمیشد انکار کرد. درحالیکه با هم روی تخت دراز کشیده بودیم و مثل همیشه منو تو بغلش کشیده بود افکارمو به زبون آوردم.
-صدات خیلی قشنگ بود کوکی....
-صدام؟ منظورت وقتیه که تو حموم داد زدم و تو بهم گفتی پر سر و صدا؟
خدای من.... من همین الان افکارمو به زبون آوردم و اونم فهمید....شت! دارم از دست میرم...
-ن.. نمیدونم....
خدای من چی دارم میگم؟
-تهیون دوست داره صدای کوکی رو بشنوه؟
با این جمله حلقهی دستاشو دور شکمم محکم کرد و سرشو تو گردنم برد ولی من نمیخواستم بهش جواب بدم انگار واقعا دوست نداشتم به این حقیقت که چقدر صداش تحریکم کرد اقرار کنم!
-آ...آههه....
-فاک! داری چیکار میکنی کوکی؟
با شنیدن دوبارهی صداش بدنم لرزی گرفت و برگشتم که نگاش کنم که با چشمای گردش و لبخند خرگوشیش مواجه شدم....خدایا اون یه فرشتس! چطور میتونه همچین صدایی تولید کنه؟! انگار نه انگار اون صدای تحریک آمیز چند ثانیه پیش از دهنش خارج شده بود.
-دیگه این کار و نکن کوکی!
-خودت گفتی صدامو دوست داری تهیون....
-درسته دوست دارم ولی...
-پس اهههههه.....
خدای من اون بچه خرگوش حتی نزاشت جملمو تموم کنم! امیدوارم هیچوقت نقطه ضعف دست کسی ندین!
![](https://img.wattpad.com/cover/310347432-288-k279884.jpg)
YOU ARE READING
My Naughty bunny (Vers)
Fanfictionبه اکلیلی ترین بوک واتپد خوش اومدین... 🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈 غرق دیدن اخبار بود که با حرکت عجیب و جدید کوکی شوکه شد. اون خرگوش کیوت و دوست داشتنی از روی زانوش بالا رفته بود و حالا داشت پایین تنشو محکم به زانوی تهیونگ میکوبید و...