محیط کسل کنندهی کار و مشتریای زیاد کافه مثل همیشه رو اعصاب بود و تنها دلخوشیم حضور هیونگ شیطونم جیمین بود.
-هی ته...دیروز..وقتی کوکی و بردی خونه چیشد؟
شت اون باورنکردنیه! چشمامو با کلافگی چرخوندم و جواب دادم
-هیچی! میخواستی چی بشه!
-کیم تهیونگ! به من راستشو بگو!
ظاهراً اصلا دست بردار نیست...
-برای چی انقد میخوای بدونی؟
-میخوام بدونم آموزشام موثر بوده یا نه... زود باش اعتراف کن و بگو...خرگوش کوچولومون چند بار باعث شد کام شی؟
-هیونگ!!
-تهیونگ بس کن اون کارش حرف نداره!...سکس کردین؟
-نه!
-پس چی؟
-شت! فقط یکم...یکم...شت هیونگ دارم خجالت میکشم چطور بگم؟! منظورم اینه که از روی لباس...
جیمین جوری که انگار بهترین جوک سالو شنیده بود میخندید و دست میزد
-از روی لباس اومدی؟ دیدی گفتم کارش حرف نداره!
-هیونگ!
-دفعهی بعدی باید واقعی باشه !
-هیونگ جهت اطلاعت اون یه بچه خرگوش هورنیه و هیچی حالیش نیست و منم که میدونی .. اولین بارمه! همینجوریشم میترسم چه برسه بخوام با یه بچه خرگوش آماتور که از قضا خیلیم گندس...شت دارم چی میگم .. بیخیال هیونگ نمیخوام به خاطر یه کار احمقانه کمرو پاهامو از دست بدم!
-بیخیال ته اون بلده...
-چی؟ بلده؟ از کجا؟
وقتی لبخندشو دیدم فهمیدم چه غلطی کرده...
-میکشمت!
-بعدا ازم تشکر میکنی!
اینو گفت و به سرعت از جلوی دیدم ناپدید شد
.
.
.بالاخره بعد از طی کردن اون مسیر سخت و طاقتفرسا و دیدن جذابیتهای معتادای محل به آپارتمان داغونم رسیدم و بعد از چرخوندن کلید وارد خونه شدم ولی چیزی که دیدم باعث شد تا چند دقیقه از شدت شوک زدگی ساکت باشم.
-یا مسیح!!
کوکی با صورتی که فکر کنم با مادهی سفیدی که حدس میزنم آرد باشه ، پوشیده شده بود و فقط چشماش معلوم بود به طرفم اومد.
-کک...
-تهیووون کوکی برات کیک پختههههه!
با دستای آغشته به آردش منو داخل آشپزخونه برد و قسم میخورم وقتی اوضاع آشپزخونه رو دیدم فشارم افتاد! چطور ممکنه اون همه آرد روی زمین ریخته شده باشه؟!!
VOCÊ ESTÁ LENDO
My Naughty bunny (Vers)
Fanficبه اکلیلی ترین بوک واتپد خوش اومدین... 🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈.🌈 غرق دیدن اخبار بود که با حرکت عجیب و جدید کوکی شوکه شد. اون خرگوش کیوت و دوست داشتنی از روی زانوش بالا رفته بود و حالا داشت پایین تنشو محکم به زانوی تهیونگ میکوبید و...