Part 26: آیا ما اشتباه کردیم؟

757 197 173
                                    


هلوهلوهلوووو..... چطور مطورین؟

ببین کی کامبک دادهههه

بچه‌ها شمشیرارو غلاف کنین من یحتمل یادم رفته بگم که روزای اپ چنل شده شنبه و احتمالا اینجا هم بین پنجشنبه تا شنبه اپ میشه.

روزهای سختی رو میگذرونم چوکو تنها دلخوشیمه و روی داستان تمرکز نداشتم... کلا استوری لاینش داره از دستم خارج میشه اگر کسی میتونه یه خلاصه بگه به من😜😜

بچه‌ها احتمالا سرتون قراره با امتحانا و کنکور شلوغ بشه ولی من اپو متوقف نمیکنم حتی اگر یک هفته درمیون شه باور کنید تلاش میکنم اماده‌اش کنم و اپو انجام بدم.

ولیییییییی یادتون نره که این مایا هنوز همون مایاس... فعلا یکم بهتون فرجه میدم و تا پایان کنکور اگر ووتا افت کنه اشکالی نداره وللللللللیییییییی خدا اون روزو نیاره که کنکور تموم شده باشه و ووتا به اندازه قبلی برنگردههههه😃😃😃

لازمه بگم چیکار میکنم یا همتون با روال کار اشنایید؟؟؟😎😎😎

خب برسیم به پارتی که براتون اپ کردم...کوتاهه دوستان وی میدونم که درک میکنید... امااااا  مهمهههههه... خیلیم مهمهههههه.... یعنی برید دعا کنید که من وقت داشته باشم این هفته بنویسم قربونتون بلم من😊😊😊

بدویید... اول ووت... بعد کامنت و اگر هنوز فالو نکردید حلالتون نمیکنم....😎😎😎

......................................................................

_ساعت یازده. ملاقات با نیه دوها.

جین‌تانگ موبایل را گوشه‌ اتاق پرت کرد که با برخورد به گلدان عتیقه طرح ماهیش برخورد و هنگام زمین افتادن صدای مهیبی ایجاد کرد.

_نتونستی رد این خطوطو بگیری؟

جونهی که از شکسته شدن گلدان یک میلیاردی هنوز شوکه بود، عینکش را جا به جا کرد و در حالی که موبایل را از میان خورده‌های گلدان برمیداشت، گفت: تمام خطوط اعتباری هستن و بعد از ارسال هر پیامک دیگه در شبکه موجود نیستن. این سیمکارتا به نام‌های مختلفی که اصلا وجود خارجی ندارن ثبت شدن. پیگیریش تقریبا غیرممکنه.

صفحه موبایل شکسته شده بود و جونهی ان را داخل جیبش گذاشت.

جین تانگ کاملا عصبی به نظر میرسید و دیگه سر کشیدن بطری ویسکی هشت صبح هم آرامش نمیکرد.

لپتاپ را باز کرد و با وارد شدن به پوشه‌ای رمزگذاری شده، محتوایش را دوباره مشاهده کرد. تصاویری از خودش در حال گذاشتن جعبه تقویت‌کننده‌های جینسینگ که با شمش‌های طلا پر شده بودند، صورت‌ حساب‌های انتقال مبالغ زیادی در بانک‌های سوییس و انتقال رمزارزهایی که نمیدانست چطور اما ردشان را تا کیف پولش گرفته بودند. او مثل موم در دستانی که مدام مشتش را باز و بسته میکرد مچاله و نفسش تنگ میشد. او چاره‌ای نداشت جز تن دادن به خواسته‌های دشمنی که منتظر بود تا با یک اشتباه او را از میدان خارج کند.

WANGXIAOWhere stories live. Discover now