Part 31: یک آرزو

599 177 384
                                    

اهم اهم... یک دو سه یک دو سه... صدا هست؟؟؟🤔🥲

کسییییی هست؟؟؟؟؟؟🤨🙄

با کمی تاخیر خدمتتون رسیدم اگر یادتون نرفته کیم و چی اوردم....😁😁

عااااهههه دلم تنگ شده بود بپرید بغلم...😁😁

خب خب این مدت حسااااابی درگیر بودم حتی روزای تعطیلمم ازم کار کشیدن بنابراین خیلی فحش ندین...🥲🥲

برید بخونید که همینجوریشم خیلی منتظر بودید...😇

ولی قبلش تهدیدمو بکنم دیگه نه؟؟؟؟؟😇😇

لایکا و کامنتا کم شده و اگر به تعداد قبل رسیده به خاطر خواننده‌های جدید عزیزمه . لطفااااا اگر میخونید انگشت مبارکو بزنید رو اون ستاره بی صاحاااب نمیشکنه به خدااااا....😒😒😒

خب دیگه اگه راضی نباشم هم اپ نمیکنم هم ناپدید میشم هم فحش میدم.☺️

راستیییییی بچه ها در جریانید کتاب طلسم آرزو اومدههه؟؟؟ نههههه خدااااایییی کی انقدر میتونه خفن باشه جز مهشیییییییید؟؟؟؟😍🤩😍

راستیییییی بچه ها در جریانید کتاب طلسم آرزو اومدههه؟؟؟ نههههه خدااااایییی کی انقدر میتونه خفن باشه جز مهشیییییییید؟؟؟؟😍🤩😍

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

بچه‌ها این داستانو از دست ندید اگر دوست دارید کتابشو داشته باشید هم به خود مهشید جون پیام بدید.😁

از نویسنده‌هاییم که مجبور شدن تلگرامو جمع کنن بیان واتپد حمایت کنید توی فالویینگ هام هستن و به شدت خفنن.🤗🤗

خب دیگه شما برین اکلیلی شین منم برم به بچم برسم......🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️

....................................................

جکسون با دست‌های جمع شده روی سینه سر جایش جا‌به‌جا شد و در حالی که شانه‌ پهنش را روی شانه ژان تقریبا می‌کوبید، غرغرکنان گفت: باورم نمیشه بازم می‌خوای برگردی اون خراب شده!!

ژان با لب‌های جمع شده نفسش را بیرون پرت کرد و تصمیم گرفت جواب او را ندهد. از زمانی که با او در مورد بازگشت به موزه و ادامه پایان‌نامه‌اش در کنار آن آدم‌های در نظر جکسون عجیب و خطرناک صحبت کرده بود تا همین الان، جکسون مدام کنار گوشش غر می‌زد و از او می‌خواست تجدید نظر کند ولی ژان قصد نداشت از تصمیمش بازگردد و این جکسون را کلافه‌تر از قبل می‌کرد.

WANGXIAOWhere stories live. Discover now