اهم اهم... یک دو سه یک دو سه... صدا هست؟؟؟🤔🥲
کسییییی هست؟؟؟؟؟؟🤨🙄
با کمی تاخیر خدمتتون رسیدم اگر یادتون نرفته کیم و چی اوردم....😁😁
عااااهههه دلم تنگ شده بود بپرید بغلم...😁😁
خب خب این مدت حسااااابی درگیر بودم حتی روزای تعطیلمم ازم کار کشیدن بنابراین خیلی فحش ندین...🥲🥲
برید بخونید که همینجوریشم خیلی منتظر بودید...😇
ولی قبلش تهدیدمو بکنم دیگه نه؟؟؟؟؟😇😇
لایکا و کامنتا کم شده و اگر به تعداد قبل رسیده به خاطر خوانندههای جدید عزیزمه . لطفااااا اگر میخونید انگشت مبارکو بزنید رو اون ستاره بی صاحاااب نمیشکنه به خدااااا....😒😒😒
خب دیگه اگه راضی نباشم هم اپ نمیکنم هم ناپدید میشم هم فحش میدم.☺️
راستیییییی بچه ها در جریانید کتاب طلسم آرزو اومدههه؟؟؟ نههههه خدااااایییی کی انقدر میتونه خفن باشه جز مهشیییییییید؟؟؟؟😍🤩😍
بچهها این داستانو از دست ندید اگر دوست دارید کتابشو داشته باشید هم به خود مهشید جون پیام بدید.😁
از نویسندههاییم که مجبور شدن تلگرامو جمع کنن بیان واتپد حمایت کنید توی فالویینگ هام هستن و به شدت خفنن.🤗🤗
خب دیگه شما برین اکلیلی شین منم برم به بچم برسم......🚶♀️🚶♀️🚶♀️
....................................................
جکسون با دستهای جمع شده روی سینه سر جایش جابهجا شد و در حالی که شانه پهنش را روی شانه ژان تقریبا میکوبید، غرغرکنان گفت: باورم نمیشه بازم میخوای برگردی اون خراب شده!!
ژان با لبهای جمع شده نفسش را بیرون پرت کرد و تصمیم گرفت جواب او را ندهد. از زمانی که با او در مورد بازگشت به موزه و ادامه پایاننامهاش در کنار آن آدمهای در نظر جکسون عجیب و خطرناک صحبت کرده بود تا همین الان، جکسون مدام کنار گوشش غر میزد و از او میخواست تجدید نظر کند ولی ژان قصد نداشت از تصمیمش بازگردد و این جکسون را کلافهتر از قبل میکرد.
YOU ARE READING
WANGXIAO
Fanficشیائوژان دانشجوی سال آخر رشته تاریخ شناسی چین و وانگ ییبو، صاحب موزه پنج قبیله مشهور است. شیائو ژان با پیشنهاد استادش، پروفسور وانگ هایکوان، بررسی موسیقی قبیله گوسولان را به عنوان موضوع پایان نامه اش انتخاب میکند که برای انجام آن به کمک وانگ ییبو، ص...