Part 64: نبرد نهایی (۱)

197 58 30
                                    

هلووووملووووووو
دیدم هرچی تهدید میکنم فایده نداره از رو رفتم اومدم اپ کنم هرچند راضی نیستم ازتون😊😊😊
فقط به خاطر اون عده خواننده‌های خیلی خوب دلبندم که همیشه همراهی میکردن دارم اپ میکنم با بقیه‌اتونم قهرم خیلی هم جدی میگم واقعا خیلی کم لطفی کردین نمیبخشمتون😊😊😊😊😊😊

حالا هم برین پارتو بخونین اگر از گلوتون میره پایین😊😊😊😊😊😊😊

🦋🖤🦋🖤🦋🖤🦋🖤🦋🖤🦋🖤🦋🖤🦋🖤

چنگ نقاطی را روی نقشه مشخص کرد: اینا مناطق باقی مونده‌ هستن. بعضیاشون کاملا مسکونی هستن و هیچ قبرستونی اون اطراف نیست پس خط می‌خورن.


با ماژیک قرمز ان نقاط را خط زد: احتمال داره فقط برای وقت خریدن این نقاطو خالی کرده باشه.


شیچن با ماژیک سبز نقطه‌ای را علامت زد: این‌جا یه سری مقبره خیلی قدیمی وجود داره ولی مهم‌ترین نکته اینه که نزدیک دریچه‌اس.


چنگ گفت: افرادمونو فرستادم اون قسمتو چک کنن ولی هنوز خبری نشده.


وانگجی با کلافگی از جایش برخاست: خودم میرم اونجا.


شیچن بازویش را کشید: وانگجی. تو اخرین نفری هستی که میتونی بهشون نزدیک شی.


وانگجی دست برادرش را از خود اجدا کرد: من نمیشینم و منتظر بمونم. فکر میکنی هزار سال انتظار کشیدن کافی نبوده؟ حتی به قیمت زندگیم هم باشه پیداش میکنم.


ـ من همراهیت میکنم هانگوانگ جون.


شی‌یینگ نزدیک شد و شیچن گفت: اگر مسیریابیمون اشتباه باشه چند ساعتو از دست میدیم.


شی‌یینگ گفت: فکر میکنم بهتر باشه شما برید سمت دریچه و منتظر بمونید. جین لینگ هر اتفاقی بیفته خودشو میرسونه به دریچه چون اون هدف نهاییشه. من و هانگوانگ جون اون منطقه رو چک می‌کنیم. به هر حال فاصله زیادی با هم ندارن.


شیچن با اکراه پذیرفت و شی‌یینگ و لان وانگجی به نقطه‌ای که قبرستان باستانی در ان قرار داشت رفتند. طلسم‌های زیادی در ان ناحیه کار گذاشته شده بود که مسیریابی‌اشان را با اختلال مواجه می‌کرد. گاهی مسیر را گم می‌کردند و گاهی با بن‌بست‌های عجیبی مثل صخره‌ای بسیار بلند مواجه می‌شدند. شکستن طلسم‌ها غیر ممکن و سخت نبود اما انگار با از بین رفتن هر طلسم‌، طلسم جدیدی سد راهشان می‌شد. اما وانگجی در سینه‌آش نیروی تاریک را بیش از قبل حس می‌کرد.


شی‌یینگ طلسم‌‌های بیشتری را از کار انداخت و گفت: این طلسما نمیتونه فقط کار جین لینگ باشه.


ـ وقتی برای اولین بار اینجارو پیدا کردیم هم طلسم‌های زیادی وجود داشت. مثل یه هزارتو بود که از دریچه محافظت می‌کرد. اما مطمئنم همینجاست. حسش میکنم.

WANGXIAOWhere stories live. Discover now