▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎
از استرس ناخنشو میجوید و با پاش روش زمین ضرب گرفته بود.
کاملا مشخص بود که چه استرسی رو تحمل میکنه.با صدای منشی که بالاخره بعد از ده دقیقه بهش اجازه ورود به اتاق مدیر عامل رو داده بود، از روی صندلی بلند شد و با قرار دادن گوشیش توی جیب شلوارش به سمت درب اتاق حرکت کرد.
هیچ ایده ای درمورد گفت و گوی پیش روش نداشت.
این اولین مصاحبه کاریش بود و انقدر سریع اتفاق افتاد که حتی نمیدونست خودش رو چطور باید معرفی کنه.تقه ای به در زد و با شنیدن صدای بم و مردونه فرد داخل اتاق دستگیره رو پایین کشید و وارد اتاق شد.
"سلام"
با صدای رسا مرد رو به روش که پشت میز نشسته بود رو خطاب قرار داد.
تهیونگ با دیدن پسر جوونی که جئون جونگکوک نام داشت لبخندی زد و جواب سلامش رو داد.
از پشت میز بیرون اومد و قدم های شمرده و آهستشو به سمت جونگکوک برداشت.جونگکوک مسخ شده به مرد رو به روش نگاه میکرد.
پرستیژ و ابهت کیم تهیونگ، مدیر عامل یکی از بزرگترین برند های جهان از اونچه که دیگران میگفتن و حتی فکرشو میکرد بیشتر بود.قدم هاشو جوری طی میکرد که انگار سانت به سانتشو اندازه گرفته.
کت خوش دوختش جوری به تنش نشسته بود که انگار مخصوص خودش دوخته شده بود، که البته بعید هم نبود همینطور باشه.
خط اتوی شلوارش انقدر تیز بود که حس میکرد اگر بهش دست بزنه دست خودش رو میبره.
کروات سفت شده دور گردنش برای جونگکوکی که تا گذرش سمت کروات نرفته بود خیلی خشک و رسمی به نظر میرسید.
وقتی از هپروت در اومد که دست تهیونگ به سمتش دراز شده بود.
با ملایمت و یک لبخند احمقانه دستی که سمتش دراز شده بود رو فشرد و با حفظ همون لبخند مضحکانه به تهیونگ خیره شد.
حس میکرد این خیره شدن دو ثانیه ای باعث گردن دردش شده.
محض رضای خدا! اون مرد چند متر بود؟
YOU ARE READING
𝐇𝐞𝐫𝐦𝐞𝐬 | 𝐕𝐊
Fanfiction✍︎ هِرمِس ____ 𝐇𝐄𝐑𝐌𝐄𝐒 | 𝐚𝐮 𝐂𝐎𝐔𝐏𝐋𝐄 ↳ 𝐯𝐤𝐨𝐨𝐤, 𝐬𝐨𝐩𝐞 𝐉𝐄𝐍𝐄𝐑 ↳ 𝐫𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞, 𝐦𝐲𝐬𝐭𝐞𝐫𝐲, 𝐚𝐧𝐠𝐬𝐭, 𝐬𝐦𝐮𝐭... 「⌯ 𝐒𝐔𝐌𝐌𝐀𝐑𝐘 ⌯」 کیم تهیونگِ سی و هشت ساله، رئیس...