▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎
چند دقیقه ای از رفتن تهیونگ گذشته بود و جونگکوک بی حرکت به دیوار نم زده آشپزخونه خیره شده بود.
نمیتونست پاهاشو مجبور به رفتن پیش آلفرد بکنه، ولی میدونست دیر یا زود خودِ پسر به دنبالش میاد پس نفس عمیقی کشید و راهشو به سمت اتاق پذیرایی کج کرد.
با ندیدن آلفرد لحظه ای خوشحال شد که نکنه وقتی درگیر افکارش بوده خسته شده و رفته اما با شنیدن صدایی از سمت اتاق خواب لبخند روی لبش محو شد.
با ترس و دست و پایی که میلرزید، به سمت اتاق رفت و در نیمه باز رو هل داد.
قامت آلفرد رو دید که پشت بهش رو به روی تخت ایستاده و شلوارک چرمی که تا چند دقیقه پیش به تن داشت رو به دست گرفته بود.آلفرد با حس حضور جونگکوک به آرامی برگشت و به محض دیدن اون دو چشم ترسیده پوزخندی به لب آورد که بند دل جونگکوک رو پاره کرد.
آلفرد، شلوارک چرم داخل دستش رو با شتاب روی زمین پرت کرد و با آرامشی وصف نشدنی به سمت پسر ترسیده ای که به چهارچوب در چسبیده بود، رفت.
انکار نمیکرد که از دیدن ترس جونگکوک لذت میبره و دلش میخواد بیشتر اون چشم هارو ببینه. چشم هایی که از ترس و اضطراب میلرزید و عاجزانه خواهش میکرد، اشک حلقه زده داخلش رو آزاد کنه.
جونگکوک مسخ شده بود. نه حرکتی میکرد و نه حرفی میزد. انگار دست و پاش رو بسته بودن، انگار هیچوقت توانایی حرف زدن نداشت...
آلفرد یک دستش رو به چهارچوب در تکیه داد و سرش رو کنار گوش جونگکوک برد.
"ای کاش میتونستم مشتمو بخوابونم تو صورت اون رئیس مزاحمت. خوب از زیر پوشیدن اون لباسا در رفتی ولی بالاخره تنها شدیم."
جونگکوک حتی نمیتونست مستقیم تو چشم هاش نگاه کنه. چشم هایی که شهوت کثیفشو نشون میداد، اونو یاد بدترین خاطراتش مینداخت.
آلفرد با فهمیدن اینکه پسر کوچکتر قرار نیست بهش نگاه کنه دست آزادشو زیر چونه جونگکوک برد و سرشو به سمت خودش حرکت داد.
YOU ARE READING
𝐇𝐞𝐫𝐦𝐞𝐬 | 𝐕𝐊
Fanfiction✍︎ هِرمِس ____ 𝐇𝐄𝐑𝐌𝐄𝐒 | 𝐚𝐮 𝐂𝐎𝐔𝐏𝐋𝐄 ↳ 𝐯𝐤𝐨𝐨𝐤, 𝐬𝐨𝐩𝐞 𝐉𝐄𝐍𝐄𝐑 ↳ 𝐫𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞, 𝐦𝐲𝐬𝐭𝐞𝐫𝐲, 𝐚𝐧𝐠𝐬𝐭, 𝐬𝐦𝐮𝐭... 「⌯ 𝐒𝐔𝐌𝐌𝐀𝐑𝐘 ⌯」 کیم تهیونگِ سی و هشت ساله، رئیس...