▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎
صدای کوبش های محکمِ قلبِ بی جنبهاش توی سرش میپیچید و بادِ خنکی که از بین پرده های نازک اتاق به داخل نفوذ کرده بود، تار های خرماییاش رو روی صورتش میریخت.
برعکسِ موهای خودش، موهای آشفتهی پسر از روی پیشونیاش کنار رفته بود و ظرافتِ صورتش رو بیشتر از قبل به رخ میکشید.بلافاصله بعد از اینکه تونست اتفاقِ افتاده و بوسهی شکل گرفته رو احساس کنه، چشم هاش رو تا آخرین حد ممکن باز کرده بود و به پلک های بستهی جونگکوک چشم دوخته بود.
پلک های بسته ای که آرامشِ نگاهش رو از پشت پرده نمایان میکرد و دلِ مرد رو میلرزوند.جرئت عقب کشیدن رو در خودش نمیدید. طاقتِ بی حرکت موندن رو هم از دست داده بود.
بهترین انتخاب بستن دوبارهی چشم های عسلی رنگش بود.
قرار نبود دست هاش دور کمرِ پسر حلقه بشه و اون رو به طرفِ خودش بکشه. فقط میخواست چشم هاشو ببنده و منتظر دست نگه داشتنِ جونگکوک بمونه، اما امان از این بی جنبه بازی هایی که کار دستش میداد.ترسی که با غرقِ در لذت شدن تلفیق شده بود، با احساسِ دست های موسیو دور کمرش آروم گرفت و لبخند نامحسوسی میون بوسه، روی لب هاش نشست.
دست چپش رو بالا آورد و روی شونهی مرد قرار داد. به محض برخورد کفِ دستش به تنِ مرد، لرز خفیفی رو زیر دست هاش حس کرد.
به وضوح واکنش های موسیو کیم رو حس میکرد. بی طاقتی و بیحواسیاش رو از شَکی که داشت تشخیص میداد و به خوبی میدونست این لرز های خفیف چه مفهومی رو به همراه داره.موسیو کیم تردید داشت و پسرِ جوان تماما حق رو به مرد میداد.
تردیدی که به جونش افتاده بود گواهی بود روی درست کار بودنش. بوسیدن پسری که هنوز هم شناخت درستی ازش نداشت با شونزده سال اختلاف سنی، در حالی که پدرِ یک دختر هجده ساله ست، به اندازهی کافی دلایل مهمی برای مردد بودنش هست.ثانیه ها میگذشت و حرارت روی لب هاشون بیشتر از بیش بینشون رد و بدل میشد. تحرک زیادی نداشتند و همین آرامش باعث شده بود بوسهی بینشون طولانی بشه.
ثانیه ای از روی لب های همدیگه نفس میکشیدند و ثانیهی بعد، نفس رو روی لب های هم خفه میکردند.
YOU ARE READING
𝐇𝐞𝐫𝐦𝐞𝐬 | 𝐕𝐊
Fanfiction✍︎ هِرمِس ____ 𝐇𝐄𝐑𝐌𝐄𝐒 | 𝐚𝐮 𝐂𝐎𝐔𝐏𝐋𝐄 ↳ 𝐯𝐤𝐨𝐨𝐤, 𝐬𝐨𝐩𝐞 𝐉𝐄𝐍𝐄𝐑 ↳ 𝐫𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞, 𝐦𝐲𝐬𝐭𝐞𝐫𝐲, 𝐚𝐧𝐠𝐬𝐭, 𝐬𝐦𝐮𝐭... 「⌯ 𝐒𝐔𝐌𝐌𝐀𝐑𝐘 ⌯」 کیم تهیونگِ سی و هشت ساله، رئیس...