▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎ ▪︎
"شونه سمت راستت رو یکم بیار پایین تر جونگکوک!"
با شنیدن صدای معترضِ مربی ای که بهش آموزش میداد، بلافاصله شونه اشو چند سانت پایین تر آورد و منتظر تایید اون زن شد.
"خوبه، خیلی خوبه... حالا چهارده قدم جلو تر بیا، نه یک قدم بیشتر و نه قدم کمتر."
پای راستش رو جلوی پای چپش گذاشت و به همین ترتیب قدم هاشو طی کرد. بدون اینکه هیچ حسی توی صورتش بزور بده به رو به رو خیره شده بود و قدم هارو توی دلش میشمرد. با رسیدن به قدم آخر، همونطور که از قبل بهش آموزش داده بودن، پای چپش رو کمی اونور تر از بدنش روی زمین گذاشت و دست راستش رو به کمرش زد.
بلافاصله صدای دست زدن های مربیش، هِلِن کاول رو شنید.
"فوق العاده بود جونگکوک! قدم های حساب شده، منظم و با ریتم. زمان بندی خوب و توقفِ از اون بهتر. مثل یک سوپر مدل به نظر میرسی."
با شنیدن اون تعریف ها، میون آشفتگی های توی سرش، از ته دل خوشحال شد و لبخند زیبایی به لبش نشوند. از ژستش خارج شد و به طرف طراح لباس رفت.
روی صندلی نشست و سعی کرد بوت های بلند پاشنه دار رو از پاهاش دربیاره. چشم هاشو با درد بست و انگشت های پاشو ماساژ داد.
یک ساعت پوشیدن اون بوت های سنگین، انگشت های پاش رو به مرز شکسته شدن برده بود.همونطور که با دستش، پاش رو گرفته بود و روی دردش تمرکز کرده بود، صدای موسیو کیم رو شنید.
"داشتم از دور تمرینت رو میدیدم. فکر نمیکردم انقدر خوب با اون کفش های پاشنه دار راه بری."
چشم هاشو باز کرد و به طرف تهیونگ برگشت و اون مرد رو در نزدیک ترین حالت ممکن دید.
بخاطر اینکه روی صندلی نشسته بود و تهیونگ کنار دستش ایستاده بود، فاصله ی قدی زیادی با هم پیدا کرده بودند و همین باعث شد چشم های گیج و دردمند جونگکوک که هنوز درگیر پاهاش بود روی نقطه ای خیره بشه.بزرگترین شانسش این بود که تهیونگ توجهی به مقصد چشم هاش که خشتکش رو هدف گرفته بود، نکرد و فقط به جلو خیره شده بود.
چند ثانیه ای که گذشت باعث شد جونگکوک متوجه خیره شدنش بشه و چشم هاشو از وسط پاهای اون مرد برداره.
ESTÁS LEYENDO
𝐇𝐞𝐫𝐦𝐞𝐬 | 𝐕𝐊
Fanfic✍︎ هِرمِس ____ 𝐇𝐄𝐑𝐌𝐄𝐒 | 𝐚𝐮 𝐂𝐎𝐔𝐏𝐋𝐄 ↳ 𝐯𝐤𝐨𝐨𝐤, 𝐬𝐨𝐩𝐞 𝐉𝐄𝐍𝐄𝐑 ↳ 𝐫𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞, 𝐦𝐲𝐬𝐭𝐞𝐫𝐲, 𝐚𝐧𝐠𝐬𝐭, 𝐬𝐦𝐮𝐭... 「⌯ 𝐒𝐔𝐌𝐌𝐀𝐑𝐘 ⌯」 کیم تهیونگِ سی و هشت ساله، رئیس...