part 9

1.1K 157 87
                                    

فلیکس با ترس به سمت هیونجین برگشت و گفت: چی .. چیشده ؟
هیونجین بدون جواب دادن به فلیکس به سمت چان رفت و با یک دست گردنش رو گرفت و به سمت بالا کشوند .
چان دستش رو روی دست هیونجین گذاشت و التماس وار به فلیکس نگاه کرد .
فلیکس و جیسونگ از ترس جیغی کشیدن و فلیکس با عجله به سمت هیونجین رفت.
دستش رو روی دست هیونجینی گذاشت و با عجز گفت: هیونجین من ... آروم باش لطفا عزیزم ‌ بیا راجبش باهم حرف بزنیم .. باشه؟
هیونجین نگاه سرخش رو به فلیکس داد و گفت: این مزد کسیه که به من حمله کرد و میخواست دستگیرم کنه ... با دستور این مرد بهم شلیک کردن و من مجبور شدم برن خونه ی اون کیم سونگمین ... اگر اون بهم شلیک نکرده بود من الان داشتم زندگیمو میکردم .

فلیکس با لبخند برای رام کردن هیونجین گفت : اگر بهت شلیک نمیکرد و نمیرفتی خونه ی سونگمین و ده سال به خواب نمیرفتی که الان دیگه منی وجود نداشت .. دوست داری برگردی به سال هایی که من کنارت نیستم ؟

هیونجین با عصبانیت به سمت فلیکس برگشت و گفت : معلومه که نه .. تو تمام وجود منی .. من نمیتونم ازت بگذرم .

فلیکس که دید نفس های چان خیلی داره تنگ میشه ، به هیونجین نزدیک تر شد و گفت : خواهش میکنم ولش کن .. اون هیونگ منه .. اون کسیه که من خیلی دوسش دارم هیونجین .. لطفا ولش کن .. لطفا .. بهت قول میدم نذارم کسی دوباره بخوابونت .. قول میدم هیونجین .. باورم داشته باش عزیزم .

هیونجین نگاهش رو از چشم های خیس فلیکس گرفت و به صورت کبود چان داد .

اروم فشار دستش رو کم کرد و در اخر چان رو رها کرد .

بی توجه به چان که روی زمین افتاده بود و مینهو و جیسونگ دوره اش کرده بودن به سمت فلیکس رفت و گفت : قول بده نذاری تو رو ازم جدا کنن .. قول بده مثل سونگمین باهام رفتار نمیکنی .. قول بده فقط من و دوست داشته باشی و مثل سونگمین کسی رو نیاری توی زندگیت ..

فلیکس دستاش رو دور گردن هیونجین حلقه کرد و سرش رو پایین کشید . بوسه ی ارومی روی لب های لرزونش گذاشت و گفت : قول میدم .

مینهو هوفی کشید و گفت : اگر معاشقه تون تموم شده بزارید ما بیاییم تو .. باید راجب موضوعی رسیدگی کنیم .

فلیکس از بغل هیونجین خارج شد و گفت : در باره ی چه موضوعی ؟

چان که الان نفسش به حالت عادی برگشته بود گفت : راجب ده سال پیش ... میخواییم بی گناهی این رباط رو ثابت کنیم .

فلیکس با اخم گفت : اسمش هیونجینه .. خوشم نمیاد بهش بگی رباط .. اون عشق منه و این موضوع منو ازار میده .

هیونجین با لبخند به سمت فلیکس برگشت . خم شد و بوسه ای روی گونه اش گذاشت .

فلیکس نگاه ریزی بهش انداخت و لبخند محوی زد .

warm bodyWhere stories live. Discover now