🥀 15🌙

13.2K 1.7K 268
                                    

با شنیدن صدای رمز در جیغ خفه ای کشید و با پاهای تپلش به سمت ورودی دوید.

"ماماااا"

هانول با دیدن تهیونگ با ذوق جیغ کشید و تهیونگ با حیرت خندید و خم شد و جثه کوچیک پسر رو بغل کرد و گفت:

"سلام عزیزم"

هانول دستاش و محکم دور گردن تهیونگ حلقه کرد و با ذوق گفت:

"سلام..ماما"

تهیونگ ریز خندید و لحظه ای بعد جونگ‌کوک وارد خونه شد و هانول تو بغل تهیونگ وول خورد و با شوق گفت:

"ددی اومدی"

بعد حرفش سرش و رو شونه تهیونگ گذاشت و با چشمای درشت و لبای جمع شده اش به جونگ‌کوک خیره شد.

جونگ‌کوک خندید و جلو رفت و دستشو از پهلوی تهیونگ رد کرد و ازپشت بغلش کرد و بوسه ای رو گونه پسرش گذاشت و گفت:

"سلام هانولم"

هانول با کیوتی لباش و آویزون کرد و گفت:

"هانولی دلش برای ددی و ماما تنگ شده بود"

جونگ‌کوک آهی کشید و گفت:

"هانول باید به تهیونگی بگی پاپا"

"ماما"

هانول با اخم بامزه اش گفت و جونگ‌کوک اینبار اخم هاش و توهم کشید و گفت:

"پاپا"

هانول با لجبازی سرش و تو گردن تهیونگ فرو برد و گفت:

"ماما"

جونگ‌کوک خواست لب باز کنه تا چیزی بگه اما تهیونگ از بغل جونگ‌کوک جدا شد و گفت:

"چرا باهاش بحث میکنی؟ اون بچه‌ست منم مشکلی ندارم که چطور صدام میکنه!"

جونگ‌کوک با اخمش گفت:

"ولی اون عادت میکنه و وقتی بزرگتر بشه هم همینطوری صدات میکنه!"

تهیونگ آهی کشید و با قدم های آهسته اش وارد نشیمن شد و گفت:

"کوک ما داریم تو زمان حال زندگی می‌کنیم پس به فکر بعدها نباش تازه اینطور صدام کنه چی میشه؟ بچه رو اذیت نکن!"

"عاعا چقد شیرینه این لحظاتی که میبینم دارین به بچه‌اتون ادب یاد میدید"

صدای بشاش هوسوک به گوششون رسید و تهیونگ به عقب برگشت و با دیدن هوسوک دم ورودی آشپزخونه لبخندی زد و گفت:

"سلام هیونگ"

جونگ‌کوک کتش و از تنش در آورد و روی کاناپه انداخت و سری برای هوسوک تکون داد و هوسوک با لبخندش گفت:

"سلام پاپا های نمونه"

تهیونگ خندید و هانول با بدخلقی از تهیونگ جدا شد و دست به سینه و با اخم روی مبل نشست و پاهاش و تو دلش جمع کرد.

𝐈𝐜𝐞 𝐂𝐫𝐞𝐚𝐦 𝐒𝐡𝐨𝐩|✔︎Where stories live. Discover now