🥀 18🌙

11.6K 1.5K 298
                                    

با آب پاش کوچیکش مشغول آب دادن به گلدون گل هاش بود.لبخند روی لباش پررنگ تر شد،خوشحال بود که تو این مدت همه چیز خوب پیش می‌رفت.

دیگه چیزی تا پاییز نمونده بود.کمتر از یک ماه دیگه پاییز شروع می‌شد.

هفته پیش دوباره به دیدن مادربزرگ سو رفته بودن و البته اینبار هانول رو هم با خودشون بردن.جونگ‌کوک به سختی تونست به گرگش تبدیل بشه و بالاخره گرگ هاشون همدیگه رو ملاقات کرده بودن.و در کمال تعجب مادربزرگ سو بهشون گفته بود کسی که باید اول مارک کنه تهیونگه چون اینطوری گرگ جونگ‌کوک بهتر و بیشتر باهاش آشتی میکنه و همینطور پیوند بینشون قوی تر میشه.

جونگ‌کوک دوباره فشار زیادی رو تحمل کرده بود و حالش بد شده بود و ضعف داشت که البته با اصرار های تهیونگ و همینطور تهدید های اون و هیونگ هاش سه روزی رو تو خونه مونده بود و استراحت کرده بود که البته این خوشبحال هانول شده بود چون کلی با پدرش وقت گذرونده بود و همینطور بهونه ای شد تا تهیونگ هم پیششون باشه و یه شب رو یونمین و نامجین و هوسوک اومده بودن خونه جونگ‌کوک که حالا تبدیل به خونه مشترک اون و تهیونگ و پسرشون شده بود.و باهم کلی خوش گذروندن.
البته درکمال تعجب جین و جیمین همدیگه رو میشناختن چون جین مشتری ثابت آرایشگاه جیمین بود و همین باعث شده بود دوستی و صمیمیت بینشون بیشتر و بهتر بشه.

چیزی که فکر تهیونگ رو درگیر کرده بود تولد هانول بود،پسرشون وارد چهارسالگیش میشد و این اولین تولدی بود که تهیونگ اونجا بود و قصد داشت سورپرایزی رو تدارک ببینه که البته با جین و جیمین صحبت کرده بود و باهم برنامه ریزی کرده بودن و حالا تقریبا یه هفته دیگه تولد هانول بود و تهیونگ آروم آروم مشغول آماده کردن سورپرایزش بود.

هانول هم پیش خانم کیم بود.چون خانم کیم با اصرار هانول رو برده بود تا باهم خوش بگذرونن و همینطور خانم کیم تصمیم داشت هانول رو به مرکز مشاوره ببره برای اختلال اضطراب اجتماعیش و البته جونگ‌کوک دودل بود و نمیدونست اینکار درستیه یا نه و یا اینکه حال پسرش بدتر میشه یا بهتر.هیچ ایده ای نداشت و با حرف های خانم و آقای کیم نرم تر شده بود و بهشون اطمینان کرده بود.

ساعت شیش عصر بود و تهیونگ میخواست مغازه اش رو زودتر ببنده تا کمی به خودش برسه موهای بلند و هلویی رنگش خسته اش کرده بودن و حالا امروز میخواست به خودش برسه و تنوعی ایجاد کنه که البته اصلا هم بخاطر جونگ‌کوک نبود.اصلا!

از صبح که با جونگ‌کوک خدافظی کرده بود و رفتن سرکارشون،هیچ خبری از هم نداشتن نه تماسی و نه پیامی و تهیونگ میدونست جونگ‌کوک سرش شلوغه و بخاطر مرخصی های اخیرش کارهاش عقب افتاده بودن و جونگ‌کوک باید به بیمارهاش رسیدگی میکرد پس سعی کرد دلخور نباشه.

از مغازه خارج شد و ریموت در رو زد و سوار ماشینش شد تا به سالن زیبایی جیمین بره و به خودش برسه.

𝐈𝐜𝐞 𝐂𝐫𝐞𝐚𝐦 𝐒𝐡𝐨𝐩|✔︎Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora