"سانگ هی؟ خودتی؟"
تهیونگ شوکه به جونگکوک زل زد و بزاق دهنش و قورت داد.
پس حدسش درست از آب دراومده بود.جیمین مثل برق از جا پرید و با چشمای درشت شده و لرزونش به جونگکوک زل زد و کنارش وایساد.
جونگکوک با اخمش مکالمه رو ادامه داد:
"خیلیخب...فردا همو میبینیم"
بعد حرفش تماسش رو قطع کرد و با جیمین چشم تو چشم شد که جیمین بلافاصله گفت:
"چ..چیشد؟ سانگهی بود؟ چی گفت؟"
یونگی با اخم بهشون زل زده بود و تهیونگ هرلحظه مشتش پایین پلیورش چنگ میشد و با چشمای لرزونش به جونگکوک زل زده بود.
"اره خودش بود،گفت میخواد باهم حرف بزنیم!"
جیمین اخمی کرد و گفت:
"چه حرفی؟ بعد اینهمه مدت چه حرفی میتونه داشته باشه که باهات بزنه؟"
تهیونگ بزاق دهنش و قورت داد و گفت:
"باید...حرف بزنن و یه سری چیزا رو حل کنن"
جونگکوک کمی چشماش گرد شد و لحظه ای بعد خنده ناباوری کرد و نگاه تندوتیزش رو به تهیونگ دوخت و گفت:
"تو خبر داشتی اره؟"
تهیونگ لب گزید و یونگی با اخمش گفت:
"میفهمی چی میگی؟ تهیونگ از کجا و چجوری باید بدونه؟"
جونگکوک پوزخندی زد و دست به کمر به یونگی زل زد و گفت:
"اگه نمیدونست به این راحتی جواب جیمین و نمیداد و موافقتش و اعلام نمیکرد درحالی که نمیدونه ما حتی قراره راجع به چی حرف بزنیم!"
جیمین مشکوک به تهیونگ خیره شد و گفت:
"اره ته؟ پس دلیل اینهمه اضطراب و بیقراریت...و سوال های مکررت درمورد سانگهی...درسته؟"
تهیونگ لب گزید و سرش و به عنوان تایید تکون داد.
حالا اگه همه پازل هارو کنار هم میذاشتیم جونگکوک میتونست دلیل اینهمه ناآرومی تهیونگ رو بفهمه!ناباورانه خندید و با چشمای وحشیش به تهیونگ زل زد و گفت:
"اره کاملا درسته! برای همینه دیروز اینهمه بهم ریخته بودی و دیشب با اون حال افتضاحت اومدی بیمارستان تا منو ببینی و اونهمه فشار عصبی باعث شده بود ضعف شدیدی بکنی و از حال بری...حالا میفهمم چرا دیشب بیشتر از هروقت دیگه ای بهم چسبیده بودی و میخواستی بیشتر بهت اهمیت بدم و لمست کنم"
تهیونگ با صدای کمی بلند جونگکوک لرزید و یونگی دست تهیونگ و توی دستش گرفت و نگاه تهدید وارانه اش رو به جونگکوک داد و با عصبانیت غرید:
"جرعت نکن صداتو براش بلند کنی!"
جونگکوک چنگی به موهاش زد و نفس عمیقی کشید و گفت:
CZYTASZ
𝐈𝐜𝐞 𝐂𝐫𝐞𝐚𝐦 𝐒𝐡𝐨𝐩|✔︎
FanfictionIce Cream Shop مغازه بستنی فروشی ᯾᯾᯾ 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝒌𝒐𝒐𝒌𝒗 𝑺𝒊𝒅𝒆 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒚𝒐𝒐𝒏𝒎𝒊𝒏 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝒐𝒎𝒆𝒈𝒂𝒗𝒆𝒓𝒔 , 𝒓𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆 , 𝒔𝒎𝒖𝒕 , 𝒎𝒑𝒓𝒆𝒈 تهیونگ امگایی که صاحب یه مغازه بستنی فروشیه... جئون جونگکوک الفایی که پ...