🥀 23🌙

10.9K 1.4K 318
                                    

"سانگ هی؟ خودتی؟"

تهیونگ شوکه به جونگ‌کوک زل زد و بزاق دهنش و قورت داد.
پس حدسش درست از آب دراومده بود.

جیمین مثل برق از جا پرید و با چشمای درشت شده و لرزونش به جونگ‌کوک زل زد و کنارش وایساد.

جونگ‌کوک با اخمش مکالمه رو ادامه داد:

"خیلی‌خب...فردا همو میبینیم"

بعد حرفش تماسش رو قطع کرد و با جیمین چشم تو چشم شد که جیمین بلافاصله گفت:

"چ..چیشد؟ سانگ‌هی بود؟ چی گفت؟"

یونگی با اخم بهشون زل زده بود و تهیونگ هرلحظه مشتش پایین پلیورش چنگ میشد و با چشمای لرزونش به جونگ‌کوک زل زده بود.

"اره خودش بود،گفت میخواد باهم حرف بزنیم!"

جیمین اخمی کرد و گفت:

"چه حرفی؟ بعد اینهمه مدت چه حرفی میتونه داشته باشه که باهات بزنه؟"

تهیونگ بزاق دهنش و قورت داد و گفت:

"باید...حرف بزنن و یه سری چیزا رو حل کنن"

جونگ‌کوک کمی چشماش گرد شد و لحظه ای بعد خنده ناباوری کرد و نگاه‌ تندوتیزش رو به تهیونگ دوخت و گفت:

"تو خبر داشتی اره؟"

تهیونگ لب گزید و یونگی با اخمش گفت:

"میفهمی چی میگی؟ تهیونگ از کجا و چجوری باید بدونه؟"

جونگ‌کوک پوزخندی زد و دست به کمر به یونگی زل زد و گفت:

"اگه نمیدونست به این راحتی جواب جیمین و نمی‌داد و موافقتش و اعلام نمی‌کرد درحالی که نمیدونه ما حتی قراره راجع به چی حرف بزنیم!"

جیمین مشکوک به تهیونگ خیره شد و گفت:

"اره ته؟ پس دلیل اینهمه اضطراب و بیقراریت...و سوال های مکررت درمورد سانگ‌هی...درسته؟"

تهیونگ لب گزید و سرش و به عنوان تایید تکون داد.
حالا اگه همه پازل هارو کنار هم میذاشتیم جونگ‌کوک میتونست دلیل اینهمه ناآرومی تهیونگ رو بفهمه!

ناباورانه خندید و با چشمای وحشیش به تهیونگ زل زد و گفت:

"اره کاملا درسته! برای همینه دیروز اینهمه بهم ریخته بودی و دیشب با اون حال افتضاحت اومدی بیمارستان تا منو ببینی و اونهمه فشار عصبی باعث شده بود ضعف شدیدی بکنی و از حال بری...حالا میفهمم چرا دیشب بیشتر از هروقت دیگه ای بهم چسبیده بودی و میخواستی بیشتر بهت اهمیت بدم و لمست کنم"

تهیونگ با صدای کمی بلند جونگ‌کوک لرزید و یونگی دست تهیونگ و توی دستش گرفت و نگاه تهدید وارانه اش رو به جونگ‌کوک داد و با عصبانیت غرید:

"جرعت نکن صداتو براش بلند کنی!"

جونگ‌کوک چنگی به موهاش زد و نفس عمیقی کشید و گفت:

𝐈𝐜𝐞 𝐂𝐫𝐞𝐚𝐦 𝐒𝐡𝐨𝐩|✔︎Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz