ch8

272 49 34
                                    

سخن نویسنده:بیاین این چپتر قراره کبابتو کنم..😂😂😂

چخره نویسنده وقتی میبینه کامنتا کم شده👇

چخره نویسنده وقتی میبینه کامنتا کم شده👇

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


امیدوارم از این چپتر لذت بیرین.
لطفا vote بدین و کامنت بزارین ❤
***

پیتر همونطور روی میز مونده بود، منتظر حرکت بعدی تونی بود که...
کیر تونی رو لای پاهاش احساس کرد.

_ت...تونی...م..من...

_هیششششششش پیتر... نگران نباش.... ددی بهت میرسه.
زمزمه کرد.

تونی آروم با دستاش بدن پیتر رو لمس میکرد.... از شونه تا رونش رو نوازش کرد و بعد.... روی پیتر درازکش و....
آروم خودش وارد پیتر کرد.

_تونیییییی.
پیتر بلند داد زد.

_آره پسر.... صدام بزن.
تو گوشش با صدای عمیقی حرف میزد.

اشکی از چشم پیتر ریخت.... ولی نمیتونست مقاومت کنه....اون انقدر تحت تاثیر هورمون هاش بود که هیچکاری نمیتونست بکنه... پس فقط بدنش رو شل کرد و به دست تونی سپرد.

تونی آروم شروع کرد.... ریتم ملایمی داشت...و همونطور لمس بدن پیتر رو ادامه میداد.
پشت گوش پیتر نفس عمیقی کشید و..... گاز نرمی از لاله گوشش گرفت.

پیتر آخ آرومی گفت و چشماش رو محکم بست.

تونی ادامه داد.... پشت گوش پیتر رو لیس زد و.... سمت گردنش رفت... یه نقطه رو مدام لیس زد و...
مک محکی زد... و بعد گازش گرفت.
باز پایین رفت و با شونه و کتف پیتر همینکار رو تکرار کرد....

و برگشت بالا و شروع کرد به بوسیدن گردن پیتر.
همونطور که پیتر رو میبوسید شدت رو بالا میبرد....

صدای ضربات تو اتاق بلندتر میشد....
تونی به نفس نفس افتاد.

سرش رو عقب انداخت و با چند ضربه شدید... اومد.
پیتر هم همزمان با تونی اومد ولی.... هیچ صدایی ازش نیومد.

_واو....
تک خنده ه ای کرد و به پیتر نگاه کرد.
_پسر تو واقعا.....

حرف تونی با چیزی که دید نصفه موند.

پیتر با چشمای خیس از اشک که به تونی نگاه میکرد و لبش رو گاز گرفته بود تا هق هق نکنه....
تو اون نگاه هیچ اثری از هوس،علاقه یا عشق نبود....
اون نرس بود.

iron mateWhere stories live. Discover now