s2 ch3

171 29 1
                                    

سخن نویسنده:Bello مجدد.
امروز خیلی خوشحالم پس اینم پارت دوم امروز😁😁

از اینجا کار قشنگ میشه😁

امیدوارم از این چپتر لذت ببرید.
لطفا vote بدین و کامنت بزارین ❤❤

***

_خدای من استارک اگه این دست پخت پیتر باید بگم حسابی بهت حسودی میکنم.
واندا گفت.

_ولی منم آشپزیم خوبه.
ویژن مغموم پرسید.

_عزیزم.
لحن واندا خفه شو خاصی داشت...

که باعث شد ویژن بفهمه چرا واندا اون حرف رو زد.

_خدای من تونی به چه حقی اجازه دادی یه پسر باردار آشپزی کنه اون نباید دست به سیاه و سفید بزنه.
نات شاکی گفت.

_منم نمیخواستم بزارم ولی خیلی واضح گفت میخواد غذایی که می بهش یاد داده رو بخوره.
تونی دستش رو بالا گرفت.

_می؟
با سوال نات.

تونی و پیتر ساکت شدن...
همه انقدر میفهمیدن که این باید موضوع سختی برای پیتر باشه برای همین سکوت کردن.

بقیه شام با موضوعات دیگه گذشت..... تمام مدت سر میز همهمه بود.
تا اینکه غذا تموم شد و به یاد قدیم ها رفتن و تلوزیون دیدن.
با اختلاف مسخره ترین فیلم عالم بود اما به نظر میرسید برای واندا و پیتر جذابه پس کسی چیزی نگفت.

پیتر وسط فیلم خسته شد و روی شونه تونی خوابید.
وقتی خوابش رفت تونی بلندش کرد و بردش به اتاق...بقیه رفتن تونی و تماشا کردن و وقتی از اتاق رفت.

_اون عوض شده.
استیو گفت.

_آره...برای اولین بار داره درست میشه.
نات جواب داد.

_امیدوارم.
باکی گفت.

***

پیتر خواست تو خواب قل بزنه اما توی بغل تونی قفل شده بود.
لبخند زد و خودش رو بیشتر تو بغل تونی جا کرد.

_چیزی شده؟
تونی با صدای خوابالودش گفت.

_باید چیزی شده باشه؟

_آخه از خواب بیدار شدی...

_تونی خواهش میکنم.....
پیتر یکم ازش دور شد.
_بزرگترین مشکل من نگرانی های توعه، از همین روز اول داری وسواس به خرج میدی.

تونی نفسی بیرون داد و پیترو به خودش نزدیک کرد.
_متأسفم.

پیتر سرش و تو گردن تونی کرد.
_من چیزیم نیست....قرارم نیست چیزیم بشه.

و همونطور خوابشون برد.

***

وقتی پیتر بیدار شدن تونی سر جاش نبود...
به اطراف نگاه کرد.

دید خبری از تونی نیست....که صدای دوش آب به گوشش خورد.
خیالش راحت شد...تو اون چند لحظه که فکر کرد تونی نیست نگرانی عجیبی تو تنش حس کرد....

درواقع این بار اول نیست...از وقتی باردار شده، زمانی که بدونه تونی بیدار میشه حس خلع میکنه.
احتمالا زیاد حساس شده.
و گفتنش به تونی تبعات داشت پس این راز رو با خودش نگه داشت.

از جاش بلند شد و رفت سمت حموم.
لباسش رو درآورد و وارد شد.

_هی...پیتر.
تونی متوجه همسرش شد.
_میخوای با هم حموم کنیم.

پیتر سر تکون داد...هنوز یکم منگ بود.
رفت زیر دوش پیش تونی.

تونی یکم شامپو تو دستش ریخت و موهای پیتر و تمیز کرد.
دست کردن تو موهای فرفری پیتر تو لیست کارای مورد علاقه تونی بود، برای همین شستن موهای پیتر و تا تونست طول داد.

دیگه مثل قبل نبود که حمومای دو نفرشون به سکس ختم بشه....اما به همون اندازه ازش لذت میبردن.

قبلا پیتر اعتراف کرده بود ازاینکه تونی بشوردش لذت میبره و تونی هم سخاوتمندانه همون کار رو میکرد.

بعد حموم حوله پیچ بیرون اومدن....پیتر تأکید شدیدی روی قرمز بودن حولش داشت..که تونی هرگز نفهمید چرا.

وقتی وارد اتاق شدن....
صدای ترق بلندی از پایین اومد.

iron mateWhere stories live. Discover now