ch4

295 61 64
                                    

سخن نویسنده:بیاین پیتر و تونی دارن نزدیک میشن....

امیدوارم از این چپتر لذت ببرین.
لطفا vote بدین و کامنت بزارین ❤
***

پیتر هیچوقت.... یعنی هییییچ وقت تو همچین شرایط مزخرفی گیر نکرده بود.

اون الان تو یه خرابه نزدیک شهر وسط یه دعوا با یه مشت مواد فروش بود که از قضا مسلح بودن..... پیتر معمولا راحت میتونست جلوشون رو بگیره ولیییییی.... نه، اون امروز دو تا تیر خورده بود.

احساس میکرد همه چیز درد میکنه و داره عذاب میکشه...و بدتر هم میشد که داشت به یه مشت عوضی هیکلی در بیفته.

اون برای اولین بار تو مدت مرد عنکبوتی بودنش حس بی پناهی کرده بود.
الان حس همون زمانی رو داشت که فلش تو مدرسه کتکش میزد....

یکم گذشت و....
یه صدا بلند اومد...

مرد آهنی وسط فرو اومد.
تو کمترین زمان ممکن مثل هلو همه رو ترکوند و کمپوتشون کرد تو قوتی.

وقتی تموم شد رفت سمت عنکبوتی.
_هی عنکبوت.... امروزت چطور بود؟

پیتر حس کرد بهش طعنه زده.
_لازمه بگم؟
و به شرایط داغونش اشاره کرد.

_باید بری بیمارستان....

پیتر حتی ذره ای حس نکرد مرد آهنی نگرانه یا چیزی....
_نیازی نیست.... تا فردا همشون درمان شدن.
احتمالا...... پیتر نمیدونست که چقدر قدرت درمانش خوبه.

مرد آهنی وایساد.
_اگه تو میگی باشه.... کسی صدمه دیده؟

_پیتر اینجا بود. نمیدونم خوبه یا نه؟
انطور اگه تا فرد خوب نشه یه بهونه داره.

مرد آهنی بهش نگاه کرد.
_اون اینجا چیکار میکرد؟

_از من نپرس.... فردا به خودش بگو....
و حرکت کرد سمت خروجی.

_مطمئنی کمک نمیخوای؟

_نیاز نیست..... فقط به اینا برس.

_اوکی.

و مرد عنکبوتی رفت.

***

پیتر از زیر دوش بیرون اومد.... جای زخم تیر رو تنش میسوخت....
گلوله رو درآورد و بانداژش کرد و افتاد رو مبل....
تمام بدنش کوفته بود.
میخواست همونجا بخوابه ولی اول گوشیش رو برداشت تا ببینه چه خبره.

و....
چیشی کرد...
تمام اینترنت شده بود خبر شکست باند مواد توسط مرد آهنی.

شاید اگه یه هفته پیش به پیتر میگفتی نظرش درمورد مرد آهنی چیه.... مثل یه دختر راهنمایی رفتار میکرد ولی امروز....
اون برای پیت فقط یه شو آف احمق بود.

پیتر یکم تو فکر رفت...
هر بار که پاش تیر میکشید یاد بن میفتاد....
اینکه چطور تیر خورد.
یعنی اونم همین حس رو داشت؟

iron mateحيث تعيش القصص. اكتشف الآن