ch9

262 49 34
                                    

سخن نویسنده:جر خوردم چیست؟
نوشتن چپتریست که داستان بهش بنده.

دوستان هنوزم اون گزینه لطفا درخواست بدین تو داستان چی بشه هستااااا...
گفتم که بدونین منتظرم.

امیدوارم از این چپتر لذت ببرین
لطفا vote بدین و کامنت بزارین.
❤❤❤❤

***

یه خونه ساده.... اما کامل.
مبل زیبا و راحت.....با دکور چوبی شیک.
درست به سلیقه تونی.

_بفرمائید.
پیپر یه لیوان قهوه جلوی پیتر گذاشت.

_ممنونم.

پیپر رو صندلی جلوی پیتر نشست.
_خب.... فکر کنم... باید یه چیزایی رو بگم.

_نه خانم پاتز...

_پیپر صدام کن.

_پیپر....من و تونی دیگه...چیزی بینمون نیست.

_و من برای همین اینجام.

پیتر تو چشمای پیپر نگاه کرد....
تو نگاه اون زن....هر حس بدی بود... حسی مثل....
عذاب وجدان.

_پیتر....ماجراش یکم طولانیه پس....

_گوش میکنم.

_ممنونم.
پیپ یکم سکوت کرد،.... انگار داشت دنبال کلمات دقیق می‌گشت.
_من و تونی... مدت زیادی تو رابطه بودیم.... همه چیز بینمون عالی بود و...اومدیم که اینجا زندگی کنیم...

پیتر صبورانه گوش میکرد.

_و بعدش....اون ماجراهای ابر قهرمانی احمقانش اتفاق افتاد و....
پیتر تک خنده تلخی کرد.
_میدونی که بعدشون چی میشه...

_از نظر روحی آسیب دیده بود.
پیتر آروم و بی عاطفه حرف زد.

پیپر سرش رو تکون داد.
_من نمیتونستم اینطور ببینمش.... اون....دیدنش تو اون حالت برام...
و صورتش رو رو دستش گذاشت..... بعد یه مدت ادامه داد.
_فکر کردم اگه بهش بگم داره بهم صدمه میزنه و.... ازش دور بشم.. به خودش میاد و درست میشه ولی....
اشکای پیپر سرازیر شد.

_تو....

_من باعث شدم اینطور بشه.
چشماش رو بست.
_با رودی آشنا شدم و.... میدونی که... باهاش ازدواج کردم....
نفسش رو بیرون داد.
_تونی تمام مدت حتی ذره ای نم پس نداد.

نگاهی که پیتر به پیپر انداخت میتونست یه آدم رو بکشه.

_تا وقتی که فردای عروسیمون.... فرایدی بهمون پیام داد که تونی مواد و الکل رو با هم مصرف کرده.... اونجا فهمیدیم که....

_اون اتفاق....

_نبود.
پیپر حرف رو کامل کرد.

_اون از عمد اون کار رو کرد... و از همه بدتر این بود که....
بغض پیپر ده برابر شد.
_اون خودش رو مقصر همه چیز میدونست.

پیتر با چشمای درشت به پیپ نگاه کرد.
_چرا؟

_اون فکر میکرد که.... تمام مدت تو رابطمون داشته منو زجر میداده و.... از خودش متنفر شده بود.... و وقتی دید که من و رودی خوشحالیم....
پیپر یکم موند و...
_من از عشق ترسوندمش.

iron mateWhere stories live. Discover now