_پیتر آخرین تیکه پنکیک پرتقالی پا راه شکلاتیش رو با عشق خورد.
_این واقعا خوشمزه بود._با عشق مادرانه برات پختمش.
نات با علاقه به پیتر نگاه میکرد._ولی هرچی که تو پختی سوخت.
تونی شاکی گفت.و نات محل سگ بهش نداد.
پیتر بلند شد.
_من دیگه باید برم سر کار._سر کار؟
باکی و نات با هم گفتن._بیخیال...
پیتر شاکی گفت....حالا باید دو نفر دیگه هم قانع میکرد.
_بارداری من سه ماهست و ماه آخر استراحت مطلقم پس باید این دم آخری رو کار کنم.همه یکم نگران نگاهش کردن.
_لطفا.
التماس نگاه پیتر دل سنگ رو آب میکرد که همه سکوت کردن._بروس میاد مراقبت باشه و کمکت کنه.
نات دستور داد._اوه...نمیخوام مزاحم.....
_منم با نات موافقم.
بروس گفت و بلند شد.به نظر میومد همه خیالشون راحت شده پس پیتر مخالفتی نکرد.
درواقع از بودن کنار آقای بنر لذت میبرد.***
تونی با خیال راحت تو کارگاهش بود که...
_قربان یک تماس از طرف نیک فیوری دارید.
تونی نگاهش رو از کارش برداشت....
از وقتی پیتر باردار شده فیوری سعی میکنه باهاشون تماس نگیره پس اوضاع باید بد باشه._وصلش کن.
_استارک.
_بله ناخدا.
میشد اخم فیوری رو از اون سر خط دید.
_خبرای بدی دارم.***
_گرین گابلین، لیزارد، دکتر اکتاوویوس، ونوم، الکترو و میستریو.
تونی به هولوگرام جلوش اشاره کرد.
_همه شون به طور ناگهانی فرار کردن._کار کیه؟
استیو پرسید._آزبورن....
_اون کثافت.
نات گفت._و این بدترین بخشش نیست.
توجه همه به این حرف تونی جلب شد.
حتی تونی هم نگران به نظر میرسید.
_اونها همه دنبال پیترن._چی؟
نات داد زد و پرید._پیتر مرد عنکبوتیه....
همه شکه نگاهش کردن.
_و کسی که همه اونها رو تو هلفدونی کرده بود._آزبورن دیگه چرا این وسطه.
تونی پوفی کرد.
_قبلا پیتر بهم گفت وقتی از طرف دبیرستانش رفته بودن شرکت آزبورن برای اردو یه عنکبوت گازش گرفت، و از اونجا قدرت عنکبوتی به دست آورد._پس آزبودن پیترو مال خودش میدونه.
_درسته...برای همین باید هرچه زودتر جلوشون رو بگیریم.
همه موافقت کردن تا اینکه تونی ادامه داد.
_و پیتر نباید از چیزی خبردار بشه._چی؟ تونی داری شوخی میکنی این ماجرا....
_صد در صد به اون مربوطه ولی من پیترو میشناسم همینکه بفهمه چی شده میپره تو خیابون تا پیداشون کنه و اون الان تو شرایطی نیست که تو همچین جنگی باشه....
تونی سرشون داد زد.
_پیتر برای هرکدومشون سیاه و کبود برمیگشت و حالا که همه با همن بعید میدونم پیتر حریفشون بشه پس.... اون خبردار نمیشه.کسی جرأت مخالفت با تونی رو نداشت.
درواقع حق کاملا با اون بود._من بعد برای بروس توضیح میدم چی شده...اون مراقب پیتره...
نات گفت._موافقم.
_استیو، باکی، ویژن و من هم میریم دنبالشون.
_و من.
واندا وارد اتاق شد.ویژن نگران حرف زد.
_اما واندا تو هم...._منم باردارم؟ خب که چی.... میدونید که میتونی از دور بجنگم و از زمانی که تو دنیای موازی سفر کردم چقدر قوی شدم پس منم هستم.
_چقدر دور؟
تونی پرسید._میتونم از همینجا تو یه شهر دیگه بجنگم.
چهره واندا جدی بود._واقعا.
تونی تعجب کرد._یه چیز به اسم دیوان گناهان پیدا کردم که کلی کمکم کرد.
افتخار و قدرت تو صدای واندا موج میزد._ویژن کنارت میمونه محض احتیاط.....
_قبوله.
_باید ثور رو خبر کنیم؟
استیو پرسید._کلینت و خبر کردم اما نتونستم با ثور تماس بگیرم.
_مهم نیست خودمون حریفشونیم.
باکی گفت._بهتره باشیم.
YOU ARE READING
iron mate
Fanfictionپیتر پارکر که دیگه کسی براش نمونده و میخواد هویتش رو از همه مخفی نگه داره.... حالا به عنوان دستیار تونی استارک باید چیکار کنه؟ (سختی نوشتن داستان یه طرف نوشتن خلاصه یه طرف😑) دارای دو فصل. شیپ:استارکر starker R+18(میدونم این علامت رو اصلا محل یک نمی...