Ch8
دکتر چو از اتاق بیرون اومد....
تونی و بقیه افراد همه از جاشون بلند شدن و نگران منتظر حرف چو بودن._واقعا خوش شانسی استارک.
چهره جدی داشت و تو لحنش خشم و طعنه بود._چو فقط اصل مطلبو بگو.
تنی با نگرانی دا زد.چو پوف کرد.
_بچه سالمه....شونه های تونی از راحتی خیالش افتاد.
_و البته دختره.
با این خبر میشد برق رو تو نگاه همه دید.
_اما....
اون اما حواس همه رو جمع کرد.
_پیتر حالش کاملا خوب نیست.... نباید بچه رو طبیعی دنیا بیاره._متوجهم.
تونی سر تکون داد._چه از نظر روحی چه فیزیکی فعلا آسیب پذیره پس....
دف جلوی تونی.
_خیلی مراقبش باش.
تو لحنش تحدید بود.تونی حس شرم میکرد....خودش رو مقصر میدونست.
_هر روز بهش سر میزنم...باید از حالش کاملا مطمئن باشم.
و رفت._متاسفیم....
کلینت گفت...و تونی بدون گوش دادن به حرفش رفت داخل.
پیتر یکم بی خون به نظر میرسید....
روی تخت با چشمای باز دراز کشیده بود و به دیوار نگاه میکرد._پیتر.
به تونی نگاه کرد.
ام جوابی نداد.تونی رفت کنارش نشست.
چهرش رنگ پریده بود.... که قلب تونی رو میشکوند.
دست پیتر رو گرفت و بوسیدش.
_متاسفم، واقعا...._حالا که تموم شده بهم بگو چه اتفاقی افتاد.
با صدای خش دار و داغون گفت.تونی سر تکون داد.
_آزبورن چند تا از دشمات رو آزاد کر تا بیان سراغت._الان کجان؟
_همه شون دستگیر شدن....اما آزبورن فعلا آزاده.... فیوری نتونست متهم کندش و....
_نباید باشه.
پیتر با حرص گفت.
و به تونی یه نگاه نمناک انداخت.
_نباید وقتی این کارو کرد، آزاد اون بیرون باشه.یه حس قوی سراغ تونی اومد...حسی که هیچ چیز حریفش نبود.
_هر چی تو بگی.
و دست پیتر رو فشار داد.***
تونی هرگز فکر نمیکرد چنین روزی برسه....
هرگز.
اون لباس نقره ای که قبلا ساخته بود.... به خودش قول داده بود که هرگز سراغش نره.ام حالا اوضاع فرق میکرد.
_ایدت....لباس و فعال کن._تونی داری چه غلطی میکنی؟
رودی وارد اتاق شد و سر تونی داد زد.
_اون لباس لعنتی رو دربیار....اون تو رو..._تبدیل به یه قاتل میکنه...میدونم رودی، خوب میدونم.
_تونی....؟
_رودی سعی کن بفهمی...
تونی داد زد.
_الان دیگه فقط من نیستم، پای پیتر وسطه....و همینطور پای دخترم.
از اونجا به بعد آروم حرف زد.
_ و من براشون هرکاری میکنم.
تونی عینکش رو زد.لباس فعال شد.
رودی حرفی نزد.
_به بقیه میگم نیان سراغت...اامت تضمین نمیکنم که به حرفم گوش بدن._ممنونم.
![](https://img.wattpad.com/cover/315667194-288-k167410.jpg)
YOU ARE READING
iron mate
Fanfictionپیتر پارکر که دیگه کسی براش نمونده و میخواد هویتش رو از همه مخفی نگه داره.... حالا به عنوان دستیار تونی استارک باید چیکار کنه؟ (سختی نوشتن داستان یه طرف نوشتن خلاصه یه طرف😑) دارای دو فصل. شیپ:استارکر starker R+18(میدونم این علامت رو اصلا محل یک نمی...