Chapter14

87 30 9
                                    

تقریبا دو ساعت از زمانی که سه تایی، همراه سوهویی که بعد از طی مسیر کوتاهی بهشون اضافه و بی توجه به مخالفت های کریس و چن باهاشون همراه شده بود می گذشت.. اما هنوز هیچ ردی نه از چانیول، و نه از بکهیون پیدا نشده بود.

-اصلا میدونین کجا داریم میریم؟! هیچ اثری از چانیول نیست.. باورم نمیشه هم اونو گم کردیم هم بک رو!

سوهو همونطور که با طمانینه قدم بر می‌داشت با نگرانی گفت و نگاه دو نفر همراهش  رو سمت خودش کشید.

-پیداشون می کنیم.. نگران نباش.

کریس بعد از نیم نگاهی به چن گفت و دستی به شونه سوهو زد. دکتر جوون در حالی که کمی جلوتر از اون دو حرکت می کرد و شاخه های بلند و برگ های مقابلشون رو کنار می زد گفت.

-جوینده یابنده اس دوست من.. مطمئن باش با اون حالتی که چانیول دنبال بکهیون رفت، تا پیداش نکنه و نکشتش بیخیال نمیشه! واسه همینم فعلا نگران چانیول نباش.. به نفع بکهیونه که ما زودتر از چان پیداش کنیم.

با خنده حرفش رو تموم کرد و نگاهی به لبخند روی لب های سوهو انداخت. سوهو نفس عمیقی کشید و کنجکاو به حرف اومد.

-آخرشم نفهمیدم این دو تا چه نسبتی با هم دارن. سوهیون داشت توضیح می داد که بینشون بحث پیش اومد.

-قبول کنین چانیول حق داشت اون حرفا رو بزنه! آخه رابطه اون دو تا اصلا...

حرف کریس با چرخیدن ناگهانی سوهو به عقب و دیدن اخمش قطع شد.

-چون ما نمیتونیم درکشون کنیم دلیل نمیشه که تصمیم بگیریم حق با کیه یا نیست. شاید اگه ما شرایط مشابهی داشتیم حتی وضعمون بدتر می بود.

باز این لعنتی دهنش رو باز کرد!... به سرعت اخم کرد اما قبل از اینکه بتونه حرفی بزنه دستی روی سینه اش نشست و به عقب هلش داد. صدای چن بی توجه به نگاه کفری اون دو نفر به هم، با تشر بلند شد.

-شما دو تا! نمیخواین بس کنین؟ تازه رفتارتون با هم یه کم بهتر شده. لطفا.. نمیخوام حالا که فقط من اینجام مدام شاهد دعواهاتون باشم. پس فقط خفه شین و بیاین راهمون رو بریم هان؟!

در آخر با فریاد حرفش رو تموم کرد و بعد از نیم نگاه غضبناکی به هر دوی اون ها با قدم های بلند جلوتر به راه افتاد. بحث بین اون دو نفر بیشتر مواقع براش جالب بود و حتی گاهی باعث خنده اش هم می شد اما الان و توی این لحظه تنها هدفش پیدا کردن دوستاشون بود.. سر و صدای اضافی هم اصلا باب میلش نبود!

سوهو نگاه متعجبی به کریس انداخت.
-چرا عصبی شد؟!

و باعث شد کریس هم مبهوت شونه ای بالا بندازه. پسر کوتاه تر نفس عمیقی کشید.
-بیخیال..

چرخید و بی توجه به کریس شاخه مقابلش رو کنار زد.. اما هنوز قدم از قدم بر نداشته بود که صدای آخ بلند کریس مبهوت به عقب برگردوندش.

'👣 Danger Point 👣'Where stories live. Discover now