-عوضی عوضی عوضی! تلافیشو سرت در میارم. بیچارت میکنم حالا ببین! وای خدا! تو خیلی... خیلی...
کریس که با نیشخند پیروزمندانه ای به داد و فریادهای پسر عصبانی رو به روش گوش می داد منتظر ادامه فحش هاش بود ولی سوهو اون لحظه واقعا کلمات رو فراموش کرده بود.. یا شاید هم چیزی که حق بیشعوری مرد رو به روش رو ادا کنه پیدا نمی کرد.
هر چی که بود، فقط انگشت اشاره اش رو تهدیدوار توی هوا تکون می داد و شدید اخم کرده بود و همین موضوع باعث میشد کریس ناخواسته حتی بیشتر از کارش راضی باشه و فکر کنه که حروم کردن اون بطری کوچیک آب ارزشش رو داشته!
ولی سوهو وقتی گفته بود تلافی میکنه شوخی نکرده بود. الان فقط.. فقط خیلی عصبانی بود و می لرزید و اینکه نمی تونست کلماتش رو کنار هم بچینه کفری تر اش می کرد!
با صدای دادهای سوهو بقیه حالا دیگه بیدار شده بودن و کم کم داشتن از چادر هاشون بیرون می اومدن. اما هنوز چیزی نگفته بودن. دیگه این مدل برخوردها انگار داشت براشون عادی میشد! به خصوص بین این دو تا مرد که انگار بحث هاشون قرار نبود تموم بشه!
ولی چیزی که اون لحظه چن رو به خنده انداخته بود نگاه بیخیال دوست درازش بود که با نیشخند به سوهو دوخته شده بود و چن داشت فکر می کرد دفعاتی که کریس رو در حال شوخی و اذیت کردن بقیه دیده بود زیاد نبودن!
نفس عمیقی کشید و نگاهش رو از یئون سویی که داشت می رفت تا سوهو رو آروم کنه گرفت و سمت دو-سه تا چادری که هنوز کسی ازشون خارج نشده بود چرخید تا بیدارشون کنه. هر چند عجیب بود اگه تا الان بیدار نشده بودن. اما این آخرین چیزی بود که بکهیون و چانیول توی اون لحظه می خواستن!
وقتی که هر دوشون با صدای داد از خواب پریده و خودشون رو توی وضعیتی پیدا کرده بودن که زیادی.. خجالت آور بود! هر دو به خاطر اتفاقات شب گذشته هنوز لخت بودن و بکهیون از یادآوریشون داشت سرخ میشد.
اوکی.. چانیول مست بود، ولی اون چی؟! با فکر اینکه تموم اون کارها رو با اراده و یه مغز هوشیار انجام داده می خواست از خجالت آب بشه. فقط امیدوار بود چانیول درست باهاش برخورد کنه وگرنه قول نمی داد که اون هم مثل سوهو فریاد نزنه!
اما پسر کوچک تر خبر نداشت که چانیول اون لحظه به معنای واقعی کلمه لال شده و قرار نبود اون اولین کسی باشه که اشاره ای به دیشب میکنه. محض رضای خدا اون با صمیمی ترین دوستش خوابیده بود و اونقدرام مست نبود که بخواد برچسب ناخواسته بودن روش بزنه و لعنت بهش ولی همه چیز به وضوح یادش بود و بدتر از همه اینکه.. اصلا پشیمون نبود!
ولی جرات اینکه دهن باز کنه و چیزی بگه رو هم نداشت. اگه بکهیون بر خلاف خودش، پشیمون شده بود چی؟ چرا چیزی نمی گفت؟!
-چانی..
دقیقا همون لحظه ای که داشت فکر می کرد بکهیون زیادی ساکت مونده پسر کوچک تر با صدای خش داری که ناشی از خواب بود صداش زد و نگاه هول شده چانیول رو سمت خودش کشید.
BẠN ĐANG ĐỌC
'👣 Danger Point 👣'
Fanfiction○● 𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦𝘴 : Chanbaek, Kaihun, Krisho ○● 𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦 : Mistery, Adventure, Romance, Smut ○● Writer : Swan ─────⟢𖧵⟣───── همه چیز خوبه! یه زندگی نسبتا آروم و روزمره کنار یه پدر مستبد که سعی در کنار اومدن باهاش داری، و دوستای قدیمی که بیشتر وقتت...