چند دقیقه ای می شد که نگاه چانیول به بک که همراه با سوهیون سعی می کردن دوتایی چادرشون رو بر پا کنن دوخته شده بود و تکون نمی خورد. بی توجه به اینکه چادر خودش روی زمین انتظارش رو میکشه، نگاهشون می کرد و متوجه نبود که چقدر ترسناک اخم کرده! فرضیه های اعصاب خورد کنی که طی پنج دقیقه اخیر توی ذهنش شکل گرفته بودن اونقدر حواس پرت کن بودن که چانیول حتی نفهمه که بی اراده دست از کار کشیده و چقدر واضح به اون دو نفر چشم غره میره!
چانیول عوضی وجودش داشت فریاد می زد.
"خب.. اگه اون دو تا دارن با هم چادر میزنن احتمالا قصد دارن توی یه چادر بخوابن دیگه!"اما چانیول امیدواری که سعی می کرد خوش بینانه فکر کنه مخالف این فرضیه بود.
"نه امکان نداره.. بکهیون چندین بار گفته که از اون دختر بدش میاد.""چه ربطی داره؟! الان شرایط جوریه که حتی کنار دشمنت هم مجبوری بخوابی!"
پوف کلافه ای کشید و سعی کرد افکارش رو پس بزنه. با دو قدم بلند خودش رو به اون دو نفر رسوند و بلافاصله رو به بکهیون پرسید.
-بکهیون؟ قراره.. قراره اینجا بخوابی؟
بک با شنیدن صدای چان نزدیک به خودش با تعجب سمتش چرخید و بی حواس گفت.
-چی؟چانیول کلافه تکرار کرد.
-پرسیدم قراره اینجا بخوابی؟نگاه مشکوک سوهیون سمت نگاه گیج بک و اخم عمیق بین ابروهای چانیول چرخید، بلافاصله نیشخندی روی لب هاش نشست و قبل از اینکه بکهیون فرصتی برای جواب دادن داشته باشه رو به چان گفت.
-معلومه.. مسلما بکهیون منو تو این وضعیت تنها نمیذاره!
چشم های گرد و دهان باز بکهیون نشون از شوکه شدنش داشت اما سکوت کرده بود و چیزی نمی گفت.. و این چانیول رو عصبی تر می کرد. نگاه سوهیون که لحظه ای قبل با تفریح به دو پسر مقابلش دوخته شده بود سمت بکهیون گیج چرخید و با لحنی که سعی می کرد جدی باشه پرسید.
-مگه نه بکهیون؟.. آه البته تصمیم با خودته.. میخوای کجا بخوابی؟
نگاه تیز چانیول با اخم به بکهیون دوخته شده بود و منتظر جواب بود. اما نه هر جوابی! بکهیون به هر حال نمی تونست پیش اون دختر بخوابه.. نمی تونست!
چانیول با نگاه منتظر و اخموش بهش زل زده بود و بکهیون کاملا مطمئن بود اون نگاه، یه نگاه مؤاخذه گره ولی نمی دونست چرا! اما به هر حال.. مشخص بود که ترجیح می داد کنار چان بخوابه. نمی فهمید این دو نفر چه مرگشونه! ولی بیشتر از چانیول، سوهیون رو درک نمی کرد. مگه خود سوهیون نبود که توی اولین ملاقاتشون خیلی قاطعانه گفته بود از بک متنفره؟! پس الان چش بود؟!
این درگیری ذهنی بکهیون مدت زیادی طول نکشید؛ اما چانیول عجول تر از این حرف ها بود و خب.. سکوت بکهیون اصلا نشونه خوبی براش نبود. اخمش غلیظ تر شد و با صدایی که سعی می کرد عصبانیت توش مشخص نباشه از بین دوندوناش گفت.
VOUS LISEZ
'👣 Danger Point 👣'
Fanfiction○● 𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦𝘴 : Chanbaek, Kaihun, Krisho ○● 𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦 : Mistery, Adventure, Romance, Smut ○● Writer : Swan ─────⟢𖧵⟣───── همه چیز خوبه! یه زندگی نسبتا آروم و روزمره کنار یه پدر مستبد که سعی در کنار اومدن باهاش داری، و دوستای قدیمی که بیشتر وقتت...