آنچه گذشت:
(ایندفعه بجای اما شو جواب داد: اسنوکر بازی میکردن و اما جلو تر از جیکی بود.
سمت اما چرخید که دید اما قوطی نوشابه رو تو دستاش له کرده و با چشمای جهنمی داره به جیکی و وی نگاه میکنه.....)▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
جی دستشو پشت گردنش گذاشت و مالشش داد و گفت: خب نظرتون چیه که ادامه بازی رو شرط ببندیم...
کمی موند و به وی نگاه کرد و ادامه داد: من رو اما شرط میبندم و تو روی جیکی. اگه اما برد که هیچی ولی اگه جیکی برد، اما باید ...
نگاهشو بین افراد توی اتاق چرخوند و گفت: اما باید کل روزش رو با جیکی بگذرونه.
اما نفس عمیقی کشید و سرشو تکون داد و پشت میز قرار گرفت و خم شد روی میز و روی بازی متمرکز شد.***
بالاخره آخرین ضربه رو زد و با لبخندی به دختری که با چشمای جهنمی و عصبی نگاهش میکرد، خیره شد. جی نیشخندی زد و گفت: از اونجایی که جیکی برد پس اما واتسون کل روزش رو با جیکی میگذرونه. ولی قبلش...
نگاه پر استرس دختر رو روی خودش احساس کرد. لبخند کجی زد و ادامه داد: یه ماموریت داری. ماموریتت هم انفرادیه.
دختر آب دهنشو قورت داد و گفت: اونوقت چه ماموریتی؟
جی: این گردنبند رو باید برام بدوزدی و اینو میتونی تو بار سوجو پیدا کنی چون قراره امشب این پسر بیارتش اونجا.
دوتا عکس گذاشت روی میز بیلیارد و بهشون با انگشت اشاره ضربه زد. دختر خم شد و با دقت به عکسا نگاه کرد. چشمش به قیافه توی عکس خورد براش آشنا بود. شونهای بالا انداخت و عکس گردنبند رو برداشت و یه شبیهسازی شدش رو تو ساعت هوشمندش ذخیره کرد.
جی: برای جزئیات بیا دفترم. وی، توهم بیا.بدون توجه به وی که تعظیم کرده بود پشت رئیس از اتاق خارج شد و سوار آسانسور شد. داخل آسانسور هوا سنگین و خفه بود. اما دست به سینه به آسانسور تکیه زده بود و سرشو انداخته بود پایین. جی هم دستش تو جیب شلوار پارچهایش بود و وی هم درحال آهنگ گوش دادن با هدفون زرد-مشکیش بود.
اما نفس عمیقی کشید و سرشو بلند کرد که جی صورتشو نزدیک صورت دختر برد و تو دو سانتیش ایستاد. دختر نفسش رو حبس کرد و چشماشو بست.
+میخوای چیکار کنی لعنتی؟
با خودش گفت و پلکاشو محکم تر فشار داد.
جی: هی لازم نیست اون پلکای نازکت رو انقدر فشار بدی و ازم بترسی.
با لحن آروم ولی شیطنت باری گفت. اما چشماشو باز کرد و زل زد تو چشمای رئیسش و با زبون مادری خودش زمزمه کرد: من ازت نمیترسم بچه مو هویجی!
وی تکخندهای زد و سرشو با همون خنده تکون داد و جی صورتشو عقب برد و گفت: یــــــا! محضه اطلاعت من آلمانی میفهمم. بعدشم من کله هویجی نیستم فقط موهامو نارنجی کردم.
اما لبخندی زد و دستاشو تو هوا تکون داد و گفت: مهم نیست رئیس ولی بازم اینجوری کیوت شدید!
جی خواست حرفی بزنه که همون لحظه در آسانسور باز شد و دختر از دست رئیسش فرار کرد.
YOU ARE READING
MASK S2:Castle
Action◗ تمام شده!◖ اسم داستان: MASK: Castle نقاب: قلعه فصل دوم ماسک .・゜゜・✧・゚: *✧・゚:*.・゜゜・ ژانر: مافیایی، پلیسی، جنایی، اکشن. 。.。:∞♡*♥✧・゚: *✧・゚:*♥*♡∞:。.。 خلاصه: ما انسان ها میترسیم که خود واقعی خودمون رو نشون بدیم بخاطره همین همیشه یه ماسک رو صورتمون ه...