🌑PART<22>

1.9K 344 51
                                    

با لذت به واکنشِ ساده‌ی آلفا چشم دوخت و جانگکوک که از نمایشِ نامجون خوشش اومده، پا رویِ پا انداخت و ویسکیِ پر رو به لب‌هاش چسبوند.

_خب؛... کیه؟

×مین یونگی

تکخندی زد و ویسکی رو بر رویِ میز قرار داد، بازی‌ای که شروع کرده بود اونطور که فکرش رو میکرد زیادی هم خسته کننده نبود، حداقل نه برایِ جانگکوک که نصف بیشترِ عمرش رو با گرگم به هوا بازی کردن گذرونده.

_قابلِ حدس بود

تلخیِ دهنش رو کمی مزه کرد و از درونِ جیبش جاسیگاریِ نقره‌ایه سیگار مرغوبِ دست‌ساز رو بیرون کشید، از اول هم مشخص بود که چطور قرارِ پیش بره و تنها دلیلی که این بازی به دهنش شیرین میومد، آخرشه که یجورایِ خوده آلفا هم ایده‌ای دربارش نداره ولی این رو خوب میدونه و خوب به رقابت‌کننده‌ها یاد داده که پا رویِ دمِ شیر نزارن.

×شاید چون هر وقت میبینت میشه برقِ نفرت رو از درونِ چشم‌هاش تشخیص داد؟

خندید و به ابتدایِ نرده‌ی پله‌ها تکیه زد.

×به هر حال باز آدم بده‌ای این وسط وجود نداره، هر کس به نحوی حقِ خودش رو از این آذوقه میخواد حتی اگه به کامِ دیگران شیرین نباشه.
×باهام روراست باش جانگکوک...

با تحکم لب زد و قدم‌هایِ رفته رو برگشت، دست بر رویِ عسلی گذاشت و به سمتِ آلفایی که با بی‌خیالی دودِ سیگار رو از بینِ لب‌هایِ خشک شده‌اش بیرون میداد خم شد، حقا که خونسردی زاده‌ای بود از جنسِ جئون جانگکوک!؛ کی تعیین میکرد چه غوغایی رو در دل میگذرونه درحالی که بی‌خیال با لم دادن دودی مضر رو وارده ریه‌هاش میکنه.

×یک به یک به نفعِ هیچکس! این قضیه رو خودت از قبل میدونستی، بنظرت از پشت خنجر زدن چه تاوانی میتونه داشته باشه؟ حبس؟ درد کشیدن؟ یا شایدم مرگ!.
×این نفرت از خیلی وقت پیش ریشه‌اش رو دورِ تو و همه‌ی افرادِ امارت رشد داده و یونگی؟ بهم بگو چرا از همون اول بازی رو تموم نکردی و گذاشتی به این شکل پیش بره؛ طوریکه حتی امگایِ معصوم و گناهکاری مثلِ تهیونگ رو درگیرِ خودش کنه...

فندکِ طرحِ گرگ رو بینِ انگشت‌هاش به بازی گرفت و دودِ غلیظِ درونِ ریه‌هاش رو به آرومی بیرون داد، کسی حقِ بیرون رفتن از این بازی رو نداشت حتی یونگی! تا حقش رو نگرفته نباید خارج میشد و این یکی از قوانینی بود که جانگکوک شرح داده؛ حالا چه با ضرر، چه بی‌ضرر.

سرش رو بالا گرفت و مستقیم به چشم‌هایِ تیزِ سبزرنگِ بتا که در چند سانتیش بود نگاه کرد.

_تنفر کلمه‌ی درستی برایِ توصیفِ رابطه‌ی بینِ من و یونگی نیست...

همینطور که بدونِ پلک زدن خیره‌اش شده، با شنیدنِ حرفِ آلفا پوزخندِ صداداری زد و منتظرِ بقیه‌ی جمله‌اش موند.

&lt;MOON OMEGA&gt; امگای ماهWhere stories live. Discover now