¹⁸هجده: ببخشید که دستت رو انداختم..

251 65 4
                                    

ما به لندن برگشته بودیم و تهیونگ دوستاش رو به خونه‌ش دعوت کرده بود! فضا کمی برای من معذب کننده بود. موهای قرمزم کمی بلندتر شده بود و تا شونه‌م میرسید؛ یقه اسکیِ نازکِ مشکی رنگی رو پوشیده بودم!

دستش رو میز بود و هر از گاهی با گیلاسِ شراب بازی میکرد. دستش رو میونِ دستم گرفتم ولی اون دستم رو انداخت؛ دو بار دستش رو بر روی دستم زد..

بلند شدم و ظرف‌های روی میز رو برداشتم و واردِ آشپزخونه شدم. به سمتِ سینک رفتم و آب رو باز کردم؛ در حال شستنِ ظرف‌ها بودم که تهیونگ اومد و بشقابِ دیگری توی سینک گذاشت.

«چرا اینقدر عصبانی هستی؟..»

«من عصبانی نیستم، کی گفته من عصبانیم؟»

«چون عصبانی رفتار میکنی و این مسخره‌ست. ایند دوستای کوفتیِ من  هستن! رفتارشون با تو عالی بود..»

«اوه نه.. من از دوستان خوشم تومد، هرگز نگفتم دوستات رو دوست ندارم! من-من فقط رفتارِ لعنتیِ تو رو دوست نداشتم..»

«اطراف اونا، تو عجیب و ساکت بودی! تمامِ وقت..»

«من عجیب نبو-چون تو.. چون تو به من نگاه نمیکردی!»

«این مزخرفه جونگکوک! این مزخرفه..»

«تو دستِ لعنتیِ من رو انداختی!»

« دستت رو انداختم؟..»

«من نمی دو-هر کدوم از این افراد تهیونگ، همه‌شون غریبه‌ن! همه‌ی این افراد از من بزرگتر هستن تهیونگ! خیلی.. همسنِ خودتن!»

«جونگکوک.. میفهمی چی میگی؟.. لعنتی مثل این هست که من رو گروگان بگ-خدای من.. چی میگم.. این دیوونه کننده‌ست جونگکوک! اینا کسانی هستن که من ده سال ندیدمشون! و تو تمام مدت اونجا میشنی و حالا داری با من دعوا میکنی؟-حالا.. حالا این شب رو به یاد داشته باش، حالا داریم این کار رو میکنیم! اولین دعوا! عالیه.. خیلی عالیه..»

«فقط-فقط با من فرق کردی..»

«اون وقت چه رفتاریم باهات فرق کرده؟»

«تو حتی یک دقیقه هم به من نگاه نکردی!»

«تو خودخواه عمل کردی جونگکوک!»

بهم برخورد! برای اولین بار دلم شکست..
من فقط توجه تهیونگ رو میخواستم..

بهم برخورد! برای اولین بار دلم شکست ..من فقط توجه تهیونگ رو میخواستم.. برگشتم و سرم رو تکون دادم. وقتی که فهمید دارم گریه میکنم، اومد و من رو از پشت بغل کرد. ساعدم رو بر روی چشمم گذاشتم..

«هی هی هی.. هی.. بیبی.. من نمیخواستم دعوا کنم جونگکوک! ببخشید.. ببخشید.. ببخشید! جونگکوکِ من!»

به آرومی برگشتم و بغلش کردم. دستش رو روی سرم گذاشت و بوسه‌ای روی موهام کاشت. هینِ گریه خنده‌ای کردم.

«ببخشید که دستت رو انداختم..»

- پاییز، ۵ اکتبرِ دو هزار و ده

「𝐀𝐋𝐋 𝐓𝐎𝐎 𝐖𝐄𝐋𝐋 || 𝗩𝗸𝗼𝗼𝗸」Where stories live. Discover now